- نغاض (نَغْ غا)
ستبر و شکن دار. (منتهی الارب) (آنندراج).
- غیم نغاض، ابر که در پی یکدیگر بجنبد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). ابرهای متراکم. ناغض. (اقرب الموارد). و ابرهای انبوه که از پی یکدیگر متحیرانه بجنبند بی آنکه سیر کنند و دور شوند. (از متن اللغه).
- نغاض البطن، آنکه شکم وی دارای چین و شکن باشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (ازمتن اللغه) (از اقرب الموارد)
- غیم نغاض، ابر که در پی یکدیگر بجنبد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). ابرهای متراکم. ناغض. (اقرب الموارد). و ابرهای انبوه که از پی یکدیگر متحیرانه بجنبند بی آنکه سیر کنند و دور شوند. (از متن اللغه).
- نغاض البطن، آنکه شکم وی دارای چین و شکن باشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (ازمتن اللغه) (از اقرب الموارد)
