جام. (ناظم الاطباء). رجوع به نفاغ شود: دل شاد دار و پند کسائی نگاهدار یک چشم زد جدا مشو از رطل و از نغاغ. کسائی. ، آوند آبخوری، هر چیز نادر و نفیس، مفصل گردن. (ناظم الاطباء)
زشت و ناخوش: چون صورت و کار دیو را دیدی بگذار طریقت نغامش را. (ناصر خسرو. 23)، تیره رنگ سیه فام. نغام گردیدن (گشتن)، زشت و ناخوش شدن، تیره رنگ شدن سیه فام شدن: بخیزد یکی تند گرد از میان که روی اندران گرد گردد نغام. (دقیقی. لفا. اق. 337)