جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با نغاغ

نغاغ

نغاغ
جام. (ناظم الاطباء). رجوع به نفاغ شود:
دل شاد دار و پند کسائی نگاهدار
یک چشم زد جدا مشو از رطل و از نغاغ.
کسائی.
، آوند آبخوری، هر چیز نادر و نفیس، مفصل گردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

نفاغ

نفاغ
قدحی که با آن شراب بخورند، برای مِثال دل شاد دار و پند کسائی نگاه دار / یک چشم زو جدا مشو از رطل و از نفاغ (کسائی - مجمع الفرس - نفاغ)
نفاغ
فرهنگ فارسی عمید

نباغ

نباغ
هَوو، دو زن که یک شوهر داشته باشند هر کدام هووی دیگری نامیده می شود، همشوی، هم شو، بَناغ، وَسنی، اَموِسنی
نباغ
فرهنگ فارسی عمید

نباغ

نباغ
گرد و خاک آسیا، سپوسه سر سپوسه سر شوره سر، بیرون آینده نباج
نباغ
فرهنگ لغت هوشیار

نغنغ

نغنغ
پیمانه ای که غله بدان پیمایند قفیز و آن معادل چهار خروار است
نغنغ
فرهنگ لغت هوشیار

نغام

نغام
زشت و ناخوش: چون صورت و کار دیو را دیدی بگذار طریقت نغامش را. (ناصر خسرو. 23)، تیره رنگ سیه فام. نغام گردیدن (گشتن)، زشت و ناخوش شدن، تیره رنگ شدن سیه فام شدن: بخیزد یکی تند گرد از میان که روی اندران گرد گردد نغام. (دقیقی. لفا. اق. 337)
فرهنگ لغت هوشیار