نشسته کسی یا چیزی که در جایی قرار گرفته، جلوس کرده، در حال نشستن ادامه... کسی یا چیزی که در جایی قرار گرفته، جلوس کرده، در حال نشستن تصویر نشسته فرهنگ فارسی عمید
نشسته ناشسته. ناشور. شسته ناشده. مقابل شسته: روی ناشسته چو ماهش نگرید چشم بی سرمه سیاهش نگرید. ، تطهیر ناکرده. ناپاک. - امثال: نشسته پاک است ادامه... ناشسته. ناشور. شسته ناشده. مقابل شسته: روی ناشسته چو ماهش نگرید چشم بی سرمه سیاهش نگرید. ، تطهیر ناکرده. ناپاک. - امثال: نشسته پاک است لغت نامه دهخدا