جدول جو
جدول جو

معنی نشسته

نشسته
کسی یا چیزی که در جایی قرار گرفته، جلوس کرده، در حال نشستن
تصویری از نشسته
تصویر نشسته
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با نشسته

نشسته

نشسته
ناشسته. ناشور. شسته ناشده. مقابل شسته:
روی ناشسته چو ماهش نگرید
چشم بی سرمه سیاهش نگرید.
، تطهیر ناکرده. ناپاک.
- امثال:
نشسته پاک است
لغت نامه دهخدا

نیسته

نیسته
نابود، معدوم: (آس شدم زیر آسیای زمانه نیسته خواهم شدن همی بکرانه) (کسائی. لفا اق. 451) (در رشیدی: نیسته گشتم ز بس جفای زمانه)
نیسته
فرهنگ لغت هوشیار