جدول جو
جدول جو

معنی نسیدن - جستجوی لغت در جدول جو

نسیدن
(گُ شُ دَ)
نهادن. گذاشتن. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (شعوری ج 2 ص 391)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نزیدن
تصویر نزیدن
بیرون کشیدن، کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نمیدن
تصویر نمیدن
نم کشیدن، نم دار شدن، میل کردن و توجه کردن به سوی کسی یا چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نسیان
تصویر نسیان
فراموش کردن، فراموشی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نژیدن
تصویر نژیدن
نزیدن، بیرون کشیدن، کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نویدن
تصویر نویدن
لرزیدن، جنبیدن
زاری کردن، نالیدن، برای مثال کنون زود پیرایه بگشای و رو / به پیش پدر رو به زاری بنو (فردوسی - ۱/۲۲۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهیدن
تصویر نهیدن
نهادن، گذاشتن، اندیشه کردن، غم خوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رسیدن
تصویر رسیدن
وارد شدن به مقصد مورد نظر
واصل شدن، متصل شدن به چیزی، پیوستن به چیزی مثلاً دستش به بالای طاقچه نمی رسید،
وقت داشتن برای انجام کاری، فرصت داشتن مثلاً نمی رسم کارها را تمام کنم،
پخته شدن میوه، کامل شدن نمو میوه
دست یافتن به چیزی، به دست آوردن
کنایه از پیوستن دو نفر به یکدیگر، ازدواج کردن،
تحریک عضو حسی توسط محرک خارجی مثلاً بوی نان تازه به مشامم رسید،
فرارسیدن زمان چیزی مثلاً بهار رسید
منتهی شدن، منجر شدن
تمام شدن، پایان یافتن، برای مثال جهد بسیار بکردم که نگویم غم دل / عاقبت جان به دهان آمد و طاقت برسید (سعدی۲ - ۴۴۱)
فرهنگ فارسی عمید
(گُبِ دَ)
آزرده شدن و پریشان خاطر گردیدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نوسیدن
تصویر نوسیدن
تقلید از مجتهد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نویدن
تصویر نویدن
زاری کردن، نالیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهیدن
تصویر نهیدن
نصب کردن، نشاندن، گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نسیان
تصویر نسیان
فراموشی، فرو شدن از خاطر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشیدن
تصویر نشیدن
نصب کردن، نشانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نستدن
تصویر نستدن
نگرفتن، نستاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزیدن
تصویر نزیدن
بیرون کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
غریدن غرش کردن: مثل ایشان چون مثل باران است که ازآسمان بیاید... و باران نریدن رعد و جستن آتش بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لسیدن
تصویر لسیدن
لیسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چسیدن
تصویر چسیدن
چس دادن فسوه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
آمدن در آمدن وارد شدن، پیوستن چیزی به چیز دیگر اتصال، پیوستن شخصی به شخص دیگر اتصال تلاقی، واقع شدن، وقوع، پختن میوه نضج، حد بلوغ یافتن، کامل شدن، کمال یافتن، مواظبت کردن مراقبت کردن رسیدگی کردن، فرصت کردن: (نرسیدم که کارت را انجام دهم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمیدن
تصویر نمیدن
((نَ دَ))
نم کشیدن، توجه کردن و میل نمودن به سوی کسی یا چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نویدن
تصویر نویدن
((نَ دَ))
نالیدن، زاری کردن، جنبیدن، لرزیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بسیدن
تصویر بسیدن
((بَ دَ))
بس کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نمیدن
تصویر نمیدن
((نُ دَ))
ناامید شدن، مأیوس گشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نهیدن
تصویر نهیدن
((نَ یا نِ دَ))
گذاشتن، نهادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نزیدن
تصویر نزیدن
((نَ دَ))
بیرون کشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نژیدن
تصویر نژیدن
((نَ دَ))
بیرون کشیدن، بیرون آوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نسیان
تصویر نسیان
((نِ))
فراموشی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رسیدن
تصویر رسیدن
((رَ دَ))
آمدن، وارد شدن، پیوند، تلاقی، پخته شدن میوه، کامل شدن، بالغ شدن، مواظبت کردن، اثر کردن، تأثیر گذاشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رسیدن
تصویر رسیدن
Arrive, Reach
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از رسیدن
تصویر رسیدن
прибывать , достигать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از رسیدن
تصویر رسیدن
ankommen, erreichen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از رسیدن
تصویر رسیدن
прибувати , досягати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از رسیدن
تصویر رسیدن
przybywać, osiągać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از رسیدن
تصویر رسیدن
到达
دیکشنری فارسی به چینی