وارد شدن به مقصد مورد نظر واصل شدن، متصل شدن به چیزی، پیوستن به چیزی مثلاً دستش به بالای طاقچه نمی رسید، وقت داشتن برای انجام کاری، فرصت داشتن مثلاً نمی رسم کارها را تمام کنم، پخته شدن میوه، کامل شدن نمو میوه دست یافتن به چیزی، به دست آوردن کنایه از پیوستن دو نفر به یکدیگر، ازدواج کردن، تحریک عضو حسی توسط محرک خارجی مثلاً بوی نان تازه به مشامم رسید، فرارسیدن زمان چیزی مثلاً بهار رسید منتهی شدن، منجر شدن تمام شدن، پایان یافتن، برای مثال جهد بسیار بکردم که نگویم غم دل / عاقبت جان به دهان آمد و طاقت برسید (سعدی۲ - ۴۴۱) وارد شدن به مقصد مورد نظر واصل شدن، متصل شدن به چیزی، پیوستن به چیزی مثلاً دستش به بالای طاقچه نمی رسید، وقت داشتن برای انجام کاری، فرصت داشتن مثلاً نمی رسم کارها را تمام کنم، پخته شدن میوه، کامل شدن نمو میوه دست یافتن به چیزی، به دست آوردن کنایه از پیوستن دو نفر به یکدیگر، ازدواج کردن، تحریک عضو حسی توسط محرک خارجی مثلاً بوی نان تازه به مشامم رسید، فرارسیدن زمان چیزی مثلاً بهار رسید منتهی شدن، منجر شدن تمام شدن، پایان یافتن، برای مِثال جهد بسیار بکردم که نگویم غم دل / عاقبت جان به دهان آمد و طاقت برسید (سعدی۲ - ۴۴۱)