زمینی را گویند به جهت چیزی کاشتن آب داده باشند. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (رشیدی) (فرهنگ نظام) (سروری) (ناظم الاطباء). زمین آب داده و آمادۀ کشت. (دمزن). زمینی که برای زراعت شخم و آبیاری شده باشد. در کتاب ’السامی فی الاسامی’: هی الارض التی ارسل فیهاالماء. همینطور در ’مجمعالفرس’: زمین که آب داده باشند. در بعضی از نسخ زمینی است که شخم زنندو بماند و در عربی فلحان گویند. (از شعوری ج 1 ورق 195).
زمینی را گویند به جهت چیزی کاشتن آب داده باشند. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (رشیدی) (فرهنگ نظام) (سروری) (ناظم الاطباء). زمین آب داده و آمادۀ کشت. (دِمزن). زمینی که برای زراعت شخم و آبیاری شده باشد. در کتاب ’السامی فی الاسامی’: هی الارض التی ارسل فیهاالماء. همینطور در ’مجمعالفرس’: زمین که آب داده باشند. در بعضی از نسخ زمینی است که شخم زنندو بماند و در عربی فلحان گویند. (از شعوری ج 1 ورق 195).
مرکّب از: فناء عربی + کدۀ فارسی، خانه نیستی. (از فرهنگ فارسی معین) : خانه ما کم از فناکده نیست چشم عنقا چراغ خلوت ماست. محمد اسحاق. ، دنیای فانی. جهان. (فرهنگ فارسی معین)، دار فنا. دار فانی
مُرَکَّب اَز: فناء عربی + کدۀ فارسی، خانه نیستی. (از فرهنگ فارسی معین) : خانه ما کم از فناکده نیست چشم عنقا چراغ خلوت ماست. محمد اسحاق. ، دنیای فانی. جهان. (فرهنگ فارسی معین)، دار فنا. دار فانی
همدیگر خاموش بودن. (منتهی الارب). با یکدیگر خاموش بودن. (تاج المصادر بیهقی) ، نبرد کردن با کسی در خاموشی. (منتهی الارب). مبارزه کردن با کسی در سکوت و بر او غلبه کردن. (اقرب الموارد)
همدیگر خاموش بودن. (منتهی الارب). با یکدیگر خاموش بودن. (تاج المصادر بیهقی) ، نبرد کردن با کسی در خاموشی. (منتهی الارب). مبارزه کردن با کسی در سکوت و بر او غلبه کردن. (اقرب الموارد)
به نشستن وا داشته، جلوس داده (بر تخت)، جا داده مقیم ساخته، زنی روسپی که او را بخانه آورده نفقه او را متعهد شوند و از ادامه عمل بد باز دارند واز او متمتع گردند بدون ازدواج، کاشته، بر پاداشته افراشته، نهاده، خاموش کرده (آتش)، دفع کرده آرام کرده (درد و غیره)
به نشستن وا داشته، جلوس داده (بر تخت)، جا داده مقیم ساخته، زنی روسپی که او را بخانه آورده نفقه او را متعهد شوند و از ادامه عمل بد باز دارند واز او متمتع گردند بدون ازدواج، کاشته، بر پاداشته افراشته، نهاده، خاموش کرده (آتش)، دفع کرده آرام کرده (درد و غیره)
به نشستن واداشته، جلوس داده، جا داده، مقیم ساخته، زنی روسپی که او را به خانه آورده نفقه او را متعهد شوند و از ادامه عمل بد بازدارند و از او متمتع گردند بدون ازدواج، کاشته، برپا داشته، نهاده
به نشستن واداشته، جلوس داده، جا داده، مقیم ساخته، زنی روسپی که او را به خانه آورده نفقه او را متعهد شوند و از ادامه عمل بد بازدارند و از او متمتع گردند بدون ازدواج، کاشته، برپا داشته، نهاده