جدول جو
جدول جو

معنی نرگسان - جستجوی لغت در جدول جو

نرگسان
(نَ گِ)
دهی است از دهستان گاوکان بخش جبال بارز شهرستان جیرفت، در 125هزارگزی جنوب شرقی مسکون و 10هزارگزی مشرق راه سبزواران به کروک، در منطقۀ کوهستانی گرمسیری واقع است و250 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه، محصولش غلات، شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نریمان
تصویر نریمان
(پسرانه)
قدرتمند، پهلوان، دلیر، از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر سام جد رستم پهلوان شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دگرسان
تصویر دگرسان
دگرگون، طور دیگر، جور دیگربرای مثال مشیات خلق نگردد دگرگون / قضیات سابق نگردد دگرسان (عبدالواسع جبلی - ۲۹۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناگهان
تصویر ناگهان
غفلتاً، بی خبر، بی وقت، سرزده، ناگاه
ازناگهان: ناگاه، ناگهان، غفلتاً، برای مثال برآساید از ما زمانی جهان / نباید که مرگ آید ازنا گهان (فردوسی - ۲/۲۵۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرگران
تصویر سرگران
سر سنگین، ناخشنود، خشمناک، مغرور، مست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نریمان
تصویر نریمان
نرمنش، نرسرشت، مردسرشت، دلیر، پهلوان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نرگان
تصویر نرگان
نره ها، نرها، جمع واژۀ نره ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هراسان
تصویر هراسان
ترسان، بیمناک، در حال ترس و بیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نارسان
تصویر نارسان
نارس، خام، کنایه از ناتمام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نرگسدان
تصویر نرگسدان
گلدانی که در آن گل نرگس باشد، برای مثال هر کجا آن شاخ نرگس بشکفد / گل رخانش دیده نرگسدان کنند (حافظ - ۴۰۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نگرستن
تصویر نگرستن
مخفّف واژۀ نگریستن، برای مثال منگر اندر بتان که آخر کار / نگرستن گرستن آرد بار (سنائی - ۱۲۵)
فرهنگ فارسی عمید
(نَ گِ)
گلدانی که در آن پیازنرگس نهاده باشند. (ناظم الاطباء). نرجسدان. (مهذب الاسماء). معبهر. (دهار). گلدان نرگس. گلدان خاص پیاز نرگس از فلز یا بلور یا سفال. گلدانی که در آن گل نرگس از شاخ بریده نهند. (یادداشت مؤلف) :
بر شاخ نار بشکفۀ سرخ شاخ نار
چون از عقیق نرگسدانی بود صغیر.
منوچهری.
امیر (مسعود) فرمود درمجلس جام زرین با صراحی های پرشراب و نقلدانها و نرگسدانها راست کردند. (تاریخ بیهقی ص 224). گردبرگرد آن درختان... نرگسدانها نهاد. (تاریخ بیهقی ص 403). گردبرگرد این نرگسدانهای سیم طبق زرین نهاد. (تاریخ بیهقی ص 403).
هر زمان از بیم ناراﷲ ز نرگسدان چشم
کوثری بر روی و موی چون سمن بگریستی.
خاقانی.
منهم از گل به گلین رطل خورم گلگون می
کم برم جام زر ایمه که نه نرگسدانم.
خاقانی.
هرکجا آن شاخ نرگس بشکفد
گلرخانش دیده نرگسدان کنند.
حافظ.
، جائی که نرگس میروید. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ گِ)
منسوب به نرگس. چون نرگس. به شکل نرگس:
پیش در تو هر شب خاقانی از هوایت
دو چشم نرگسین را خونابه بار کرده.
خاقانی.
رجوع به آنندراج شود
لغت نامه دهخدا
(نَ گِ)
دهی است از دهستان اشترجان فلاورجان شهرستان اصفهان، در 11هزارگزی جنوب غربی فلاورجان و 4هزارگزی شمال پل بابامحمود در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 300 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه، محصولش غلات و برنج، شغل اهالی زراعت و گله داری وکرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(نَرْ رَ / رِ)
گدایان شوخ چشم. (لغت فرس). گدایان ناهموار و درشت. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج). گدایان. (شمس فخری). گدایان بی شرم شوخ. (صحاح الفرس). ج نرّه. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) :
آن که این شعر نرگان گفته ست
زیر سیصدهزار تن خفته ست.
قریعالدهر (از لغت فرس).
از جهان برداشت آئین سؤال
کرد قارون خلق را تا نرگان.
شمس فخری.
رجوع به نره شود
لغت نامه دهخدا
(نَ گِ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش صومعه سرای شهرستان فومن، در 7هزارگزی شمال صومعه سرا، در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 703 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه ماسوله و گازرودبار، محصولش برنج و کنف و ماهی و توتون سیگار، شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
دوچوب یادوقطعه فلزبلندعمودی که درمیان آنهابفاصله معین چوبهایاقطعات فلزی افقی کارگذاشته اندوبتوسط آن ازدیواردرخت وغیره بالاروندویاببام خانه برآیندزینه. یانردبان فلزی. نردبانی که ازفلز ساخته شده، زینه ای که درجنگهای قدیم برای بالارفتن ازحصاربکارمیبردند: خرک ومنجنیق ونردبان وغیره... یانردبان درراه نهادن (افکندن)، . دراثنای راه باهمراهان سخن گفتن تامسافت بی تعب طی شود: مکن عمررادرخموشی تباه زگفتارنه نردبانی براه. (طالب آملی فرنظا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نرسیان
تصویر نرسیان
نوعی ازخرمای نیکو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناوسان
تصویر ناوسان
مانندناوبشکل ناو
فرهنگ لغت هوشیار
بی گمان بی شک بدون شبهه: پیر عشق آنجا بعرسی پاره میکرد آسمان من نصیبه شانه دانی ناگمان آورده ام. (خاقانی. سج. 256)، غیر مترقب غیر منتظر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناگهان
تصویر ناگهان
ناگاه، غیر مترقب، یکباره
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه نمی رساند، آنکه نمی رسد نرسیده نامتصل: چو نیکی فزایی بروی خسان بود مزد آن سوی تو نارسان. (شا. لغ)، ناتمام ناقص، نااستوار نارسا: گفت: من گفتم که عهد آن خسان خام باشد خام و زشت و نارسان. (مثنوی. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عروسان
تصویر عروسان
ویوتکان اروسان ویوکان دغدکان
فرهنگ لغت هوشیار
پوششی که جنگاوران قدیم بهنگام جنگ می پوشیدند، پوششی که در قدیم بهنگام جنگ برروی اسب میافکندند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هراسان
تصویر هراسان
نگران، ترسان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع نره: نرها، گدایان خشن وبی ادب: آن که این شعرنرگان گفته است زیرسیصدهزارتن خفته است. (قریع الدهر. لفااق. 355)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنگسان
تصویر سنگسان
همچون سنگ سنگ مانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرگران
تصویر سرگران
عضبناک خشمگین، متکبر خود پرست مغرور، ناخشنود ناراضی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خراسان
تصویر خراسان
مشرق مقابل بابل مغرب، نغمه ایست از موسیقی قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
نگریستن: پیغامبر علیه السلام گفت پنج چیزاست که نگریستن اندر و عبادت است: اول نگرستن بروی علما از عبادت است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرگران
تصویر سرگران
((~. گِ))
خشمگین، بی مهر، متکبر، ناخشنود، مست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نریمان
تصویر نریمان
((نَ))
نام پهلوان مشهور ایران که پدر سام است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خراسان
تصویر خراسان
((خُ))
مشرق، مقابل بابل، مغرب، نغمه ای است از موسیقی قدیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نرگان
تصویر نرگان
((نَ رَّ))
جمع نره، نرها، کنایه از گدایان خشن و بی ادب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نرسپان
تصویر نرسپان
اشتباه
فرهنگ واژه فارسی سره