آنکه نمی رساند، آنکه نمی رسد نرسیده نامتصل: چو نیکی فزایی بروی خسان بود مزد آن سوی تو نارسان. (شا. لغ)، ناتمام ناقص، نااستوار نارسا: گفت: من گفتم که عهد آن خسان خام باشد خام و زشت و نارسان. (مثنوی. لغ)
آنکه نمی رساند. (ناظم الاطباء) ، نرسنده. که نمی رسد: چو نیکی فزائی به روی خسان بود مزد آن سوی تو نارسان. فردوسی. ، ناتمام. ناکامل. ناپایدار و بی اعتبار. نااستوار. ناقص. نارسا: گفت من گفتم که عهد آن خسان خام باشد خام و زشت ونارسان. مولوی
کرسان، ظرف چوبی یا گلی برای قرار دادن نان یا غذای دیگر در آن، صندوق چوبی یا گلی، کارگاه، کارستان، محل کار، برای مِثال به نزدیک دریا یکی شارسان / پی افگند و شد شارسان کارسان (فردوسی۴ - ۱۸۸۶)