جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با نارسان

نارسان

نارسان
آنکه نمی رساند، آنکه نمی رسد نرسیده نامتصل: چو نیکی فزایی بروی خسان بود مزد آن سوی تو نارسان. (شا. لغ)، ناتمام ناقص، نااستوار نارسا: گفت: من گفتم که عهد آن خسان خام باشد خام و زشت و نارسان. (مثنوی. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار

نارسان

نارسان
آنکه نمی رساند. (ناظم الاطباء) ، نرسنده. که نمی رسد:
چو نیکی فزائی به روی خسان
بود مزد آن سوی تو نارسان.
فردوسی.
، ناتمام. ناکامل. ناپایدار و بی اعتبار. نااستوار. ناقص. نارسا:
گفت من گفتم که عهد آن خسان
خام باشد خام و زشت ونارسان.
مولوی
لغت نامه دهخدا

شارسان

شارسان
شهرستان شهر مدینه، نفس شهر یعنی دکان ها و خانه ها که بر گرداگرد ارگ یا قهندز ساخته باشند هرچه در اندرون یک شهر بود مقابل ربض
فرهنگ لغت هوشیار

کارسان

کارسان
کرسان، ظرف چوبی یا گلی برای قرار دادن نان یا غذای دیگر در آن، صندوق چوبی یا گلی، کارگاه، کارستان، محل کار، برای مِثال به نزدیک دریا یکی شارسان / پی افگند و شد شارسان کارسان (فردوسی۴ - ۱۸۸۶)
کارسان
فرهنگ فارسی عمید