جدول جو
جدول جو

معنی دگرسان

دگرسان
دگرگون، طور دیگر، جور دیگربرای مثال مشیات خلق نگردد دگرگون / قضیات سابق نگردد دگرسان (عبدالواسع جبلی - ۲۹۴)
تصویری از دگرسان
تصویر دگرسان
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با دگرسان

دارسان

دارسان
دهی است از دهستان ایراندگان بخش خاش شهرستان زاهدان که در 70هزارگزی جنوب خاش و 29 هزارگزی خاور شوسۀ خاش به ایرانشهر واقع است، محلی کوهستانی گرمسیر مالاریایی و سکنۀ آن 250 تن است، آب آن از قنات تأمین میشود، محصول آنجا غلات، برنج، خرما و شغل اهالی زراعت و راه این ده مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

دگران

دگران
جَمعِ واژۀ دگر. دیگران. رجوع به دگر و دیگر شود، دیگران. اشخاص دیگر. کسان دیگر. افراد دیگر جز خود:
از شمار تو کس طرفه بمهر است هنوز
وز شمار دگران چون در تیم دودر است.
لبیبی.
من در دگران زآن نگرم تا بحقیقت
قدر توبدانم که ز خوبی به چه جایی.
منوچهری.
در طبع جهان اگر وفائی بودی
نوبت به تو خود نیامدی از دگران.
خیام.
بحق من چو سرابی و بحق دگران
همچو دریای مغیره (؟) همه بی پایابی.
سوزنی.
تاجوران تاجورش خوانده اند
وآن دگران آن دگرش خوانده اند.
نظامی.
چون به وثوق از دگران گوی برد
شاه خزینه به درونش سپرد.
نظامی.
گفت هنوز نگرانست که ملکش با دگرانست. (گلستان سعدی).
پند گیراز مصائب دگران
تا نگیرند دیگران ز تو پند.
سعدی.
هر که عیب دگران پیش تو آورد و شمرد
بی گمان عیب تو پیش دگران خواهد برد.
سعدی.
گوهر معرفت اندوز که باخود ببری
که نصیب دگرانست نصاب زر و سیم.
حافظ.
بخت حافظ گر از این گونه مدد خواهد کرد
زلف معشوقه به دست دگران خواهد بود.
حافظ.
روزگاریست که ما را نگران می داری
مخلصان را نه به وضع دگران می داری.
حافظ.
، اغیار. در مقابل خویشان. اشخاص غیر از خودی. بیگانگان:
وگر ایدونکه بباشند ز پشت دگران
از پس کشتن زنده نشوند، ای وَ رَبی.
منوچهری.
خانه داران زجور خانه بران
خانه خویش مانده بر دگران.
نظامی
لغت نامه دهخدا

درسان

درسان
جَمعِ واژۀ دِرس. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به دِرس شود
لغت نامه دهخدا