جدول جو
جدول جو

معنی نرگان

نرگان((نَ رَّ))
جمع نره، نرها، کنایه از گدایان خشن و بی ادب
تصویری از نرگان
تصویر نرگان
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با نرگان

نرگان

نرگان
جمع نره: نرها، گدایان خشن وبی ادب: آن که این شعرنرگان گفته است زیرسیصدهزارتن خفته است. (قریع الدهر. لفااق. 355)
فرهنگ لغت هوشیار

نرگان

نرگان
گدایان شوخ چشم. (لغت فرس). گدایان ناهموار و درشت. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج). گدایان. (شمس فخری). گدایان بی شرم شوخ. (صحاح الفرس). ج ِ نَرّه. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) :
آن که این شعر نرگان گفته ست
زیر سیصدهزار تن خفته ست.
قریعالدهر (از لغت فرس).
از جهان برداشت آئین سؤال
کرد قارون خلق را تا نرگان.
شمس فخری.
رجوع به نره شود
لغت نامه دهخدا

نرگان

نرگان
دهی است از دهستان اشترجان فلاورجان شهرستان اصفهان، در 11هزارگزی جنوب غربی فلاورجان و 4هزارگزی شمال پل بابامحمود در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 300 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه، محصولش غلات و برنج، شغل اهالی زراعت و گله داری وکرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا

ارگان

ارگان
عضو، اندام، سازمان، نهاد، تشکیلات، نشریه ای متعلق به یک حزب یا گروه خاص که بیان کنندۀ اندیشه ها و اهداف آن حزب سیاسی است
ارگان
فرهنگ فارسی عمید

نگران

نگران
اندیشناک، دلواپس، کنایه از چشم به راه، منتظر، بیننده
نگران
فرهنگ فارسی عمید