- نرم
- لطیف، ظریف، آلت مردانگی، آل مردی
معنی نرم - جستجوی لغت در جدول جو
- نرم
- دارای حالت کوبیده، بیخته و آردمانند، مقابل سفت و سخت، ملایم، صاف، هموار، لطیف، کنایه از آهسته و آرام، کنایه از آسان
نرم کردن: کوبیدن چیزی، کنایه از رام کردن
- نرم
- جسمی است که بهنگام لمس کردن و تماس گرفتن با آن لطیف و ملایم باشد، مقابل سخت
- نرم ((نَ))
- لطیف، مقابل زبر، هرچیز کوبیده، صاف، خوشایند و دلنیشن، انعطاف پذیر، مهربان، رئوف، آهسته، آرام
- نرم
- Tender, Soft
- نرم
- suave, terno
- نرم
- miękki, delikatny
- نرم
- мягкий , нежный
- نرم
- м'який , ніжний
- نرم
- zacht
- نرم
- weich, zart
- نرم
- suave, tierno
- نرم
- doux, tendre
- نرم
- morbido, tenero
- نرم
- मुलायम , नर्म
- نرم
- নরম , কোমল
- نرم
- lembut
- نرم
- yumuşak, nazik
- نرم
- laini
- نرم
- 柔软的 , 温柔的
- نرم
- 柔らかい , 優しい
- نرم
- רך , רַך
- نرم
- นุ่ม , นุ่มนวล
- نرم
- ليّنٌ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نرم بودن، کنایه از لطف و مهربانی، برای مثال اگر نادان به وحشت سخت گوید / خردمندش به نرمی دل بجوید (سعدی - ۱۲۹)
آهسته، آرام، یواش، بی شتاب، دارای حرکت کند، بی سر و صدا، با صدای کم و پایین، متین، باوقار
نرم بودن، یانرمی گوش. نرمه گوش، مهربانی لطف. یابه نرمی. بامهربانی: اگرنادان بوحشت سخت گوید خردمندش بنرمی دل بجوید. (گلستان. قر. 127)
