- نردبان
- دوچوب یادوقطعه فلزبلندعمودی که درمیان آنهابفاصله معین چوبهایاقطعات فلزی افقی کارگذاشته اندوبتوسط آن ازدیواردرخت وغیره بالاروندویاببام خانه برآیندزینه. یانردبان فلزی. نردبانی که ازفلز ساخته شده، زینه ای که درجنگهای قدیم برای بالارفتن ازحصاربکارمیبردند: خرک ومنجنیق ونردبان وغیره... یانردبان درراه نهادن (افکندن)، . دراثنای راه باهمراهان سخن گفتن تامسافت بی تعب طی شود: مکن عمررادرخموشی تباه زگفتارنه نردبانی براه. (طالب آملی فرنظا)
معنی نردبان - جستجوی لغت در جدول جو
- نردبان ((نَ دَ))
- نردبام، دو چوب یا دو قطعه فلزی بلند عمودی که در میان آن ها به فاصله معین چوب ها یا قطعات فلزی افقی کار گذاشته و توسط آن از دیوار، درخت و غیره بالا روند، زینه
- نردبان
- پلکان چوبی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کوهان شتر، کمرگاه، گودبان، گرده بان، سنام
کو هان شتر: رحم آمد مر شتر را گفت هین برجه و بر گردبان من نشین. (مثنوی)
نردبان
پایه نردبان پله نردبان: همه مرادهای هردوجهانی چون نردبان پایه است بیک مراد
محافظ
اشتباه
اهالی
شخصی را گویند که برجای بلند مانند سر کوه و بالای کشتی نشیند و هر چه از دور بیند خبر دهد
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
یاری کننده درستکاران، نام پادشاهان معروف اشکانی، از شخصیتهای شاهنامه، نام چند تن از پادشاهان اشکانی
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
مرکب از ارد (درستی و راستی و پارسائی) + لان (مزید موخر)، نام طایفه ای از ایلات کرد ایران
ترجمان، مترجم
پرده ای است که بر تیر کشتی می بندند، خیمه کشتی
حلیم، متحمل، تاب آورنده، صابر، صبور، شکیبا، پر حوصله
نگهبان خرس
پر گوشت
زبان آور، خوش بیان
آنکه دهانش مملو از چیزی باشد
رنجاننده تیز زبان گوشه زن
مهتر چوپانان، رئیس شبانان
در حال غرنبیدن، غرنبنده
کسی که سخنش گرم و گیرا نباشد، آنکه با سخنان سرد دیگری را مشمئز و آزرده سازد
پایور شهربانی نظیر ستوان ارتش
ران پر از گوشت و گرد، بیخ ران
دانۀ انار
آتشدان، منقل
آتشدان، منقل
پرده ای که در کشتی بادی نصب می کنند برای استفاده از قوۀ وزش باد جهت حرکت دادن کشتی، خیمۀ کشتی، شراع، گریبان، سرآستین
بادبان اخضر: بادبان سبز، کنایه از آسمان
بادبان اخضر: بادبان سبز، کنایه از آسمان
نرمنش، نرسرشت، مردسرشت، دلیر، پهلوان
شاگردانه و انعامی که به شاگرد خیاط بدهند
افسر نیروی دریایی، نظیر ستوان در نیروی زمینی