جدول جو
جدول جو

معنی نخط - جستجوی لغت در جدول جو

نخط
(نُ)
مغز مهرۀ پشت. حرام مغز. (منتهی الارب) (آنندراج). نخاع. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، آبی که در مشیمه است. (از اقرب الموارد) (از المنجد). آب که با بچه بیرون آید. (مهذب الاسما) ، مردم. نخط. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ناس. (اقرب الموارد). یقال: ماادری ای ّ النخط هو (منتهی الارب) ، ندانم چه مردم است او. (مهذب الاسما)
لغت نامه دهخدا
نخط
(نُ خُ)
به نیزه بازندگان از روی شجاعت و بطالت. (منتهی الارب) (آنندراج). کسانی که با نیزه از روی شجاعت و بطالت بازی می کنند. (ناظم الاطباء) (از المنجد) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
نخط
(نَ)
مردم. (منتهی الارب). ناس. (اقرب الموارد). نخط. (منتهی الارب)،
{{مصدر}} ناگاه برآمدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)، انداختن (آب بینی) و برافشاندن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). بینی پاک کردن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سخط
تصویر سخط
خشم، غضب، ناخشنودی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفط
تصویر نفط
نفت، مایعی غلیظ، تیره رنگ و قابل احتراق که به وسیلۀ چاه های عمیق از زیر زمین استخراج می شود و از آن اتر، بنزین، روغن های سبک، مازوت و چندین هزار فراوردۀ پتروشیمی دیگر به دست می آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقط
تصویر نقط
نقطه، برای مثال بلاغت نگه داشتندیّ و خط / کسی کاو بدی چیره تر یک نقط (فردوسی - ۶/۲۱۵)
فرهنگ فارسی عمید
از درختان گرمسیری با تنۀ استوانه ای و بی شاخه و برگ های بزرگ و دارای بریدگی های عمیق، درخت خرما، تابوت، عماری، آرایش تابوت مرده، گل یا درخت مصنوعی که از موم یا کاغذ درست کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نخج
تصویر نخج
گیاهی که از آن جارو درست می کنند، جارو، حربۀ نوک تیز، سیخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نمط
تصویر نمط
طریقه، نوع، روش، رویه
نوعی فرش و گستردنی رنگین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوخط
تصویر نوخط
جوانی که تازه پشت لبش موی درآورده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سخط
تصویر سخط
خشم گرفتن بر کسی، ناخوش داشتن چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سخط
تصویر سخط
چشم گرفتن، نا خشنودی، ضد رضا
فرهنگ لغت هوشیار
جمع نخبه، برگزیدگان کون، دروستگانی، مرد بد دل جمع نخبه: ازنخب ادب و غرردر ولطایف نکت... نصیبی کافی ووافرحاصل کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقط
تصویر نقط
جمع نقطه، دیل ها، پنده ها، تیل ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمط
تصویر نمط
روش، نوع، دستور، طریقه، فن، منوال
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته نفتا نفت این واژه از زبان های باستانی ایرانی به یونانی رفته و از یونانی به لاتینی نفت: هر کجا نفط و آب جمع شوند نفط بالا و آب زیرتر است. (خاقانی. سج. 838)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشط
تصویر نشط
ربودن ربایش، گره زدن رسن، گزیده شدن، نیزه زدن
فرهنگ لغت هوشیار
نگار بسته نو خاسته، نودر: چیز نو بر روی کار آمده جوانی که تازه پشت لب وی سبز شده
فرهنگ لغت هوشیار
جمع خلط خلطها، صفرا و خون و بلغم و سودا، ترشحات نسوج آلی، ترشحات قصبه الریه و شعب آن که با سرفه بخارج دفع میشود، داروهای خوشبو. یا اخط اربعه. چهار نوع مزاج مردم: بلغم صفرا سودا دم (خون)، یا اخط ردیه. رطوبت فاسد و گندیده. یا اخط فاسده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نخل
تصویر نخل
درخت خرما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخط
تصویر مخط
خاکستر، جامه کوتاه پکمال (خط کش)
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی درشت باشدکه خاک روبان بدان زمین روبندعلف جاروب: دست وکف پای پیران پرکلخج ریش پیران زردازبس دودنخج. (طیان لفااق. 70)
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی درشت باشدکه خاک روبان بدان زمین روبندعلف جاروب: دست وکف پای پیران پرکلخج ریش پیران زردازبس دودنخج. (طیان لفااق. 70)
فرهنگ لغت هوشیار
درازک یادست رانخش کردن، دست درازکردن: آن پادشاه نیست که دستوراوکند برناخوشی بمال کسان دست رانخش. (سوزنی لغ) یانخش بودن دست. درازبودن دست: دست شاعرنخش بودبصله سوزنی شاعریست دست نخش. (سوزنی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
نخست آب چاه، غور مرد برآمدن آب ازچاه وزمین، بسیار شدن آب چاه، برآوردن آب چاه را، ظاهرکردن چیزی را، نشرعلم ومعرفت. نخستین آبی که ازچاه - بهنگام حفرآن - ظاهرشود، غورآب، غورمرد باطن وی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخط
تصویر سخط
((سَ خَ))
خشم گرفتن، کراهت داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نقط
تصویر نقط
((نُ قَ))
جمع نقطه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نبط
تصویر نبط
((نَ بَ))
نخستین آبی که از چاه به هنگام حفر آن ظاهر شود، غور آب، غور مرد، باطن وی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نخل
تصویر نخل
((نَ))
درخت خرما
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوخط
تصویر نوخط
((نُ خَ))
نوجوان، کسی که تازه صورتش مو درآورده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نمط
تصویر نمط
نوعی فرش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نمط
تصویر نمط
((نَ مَ))
روش، طریقه، طرح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نبط
تصویر نبط
((نَ))
برآمدن آب از چاه و زمین، برآوردن آب از چاه، ظاهر کردن چیزی را، نشر علم و معرفت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نخل
تصویر نخل
خرمابن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نخش
تصویر نخش
برهان
فرهنگ واژه فارسی سره