جدول جو
جدول جو

معنی نخذ - جستجوی لغت در جدول جو

نخذ
(نَ)
یکی از نواحی واقع درسمت خراسان در بین چند ناحیه که از جملۀ آنهاست فریاب و ذم و یهودیه و آمل. (از معجم البلدان). شهرکی است بین بلخ و مرو در طرف بری. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نبذ
تصویر نبذ
چیز اندک، کم، اندک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نخب
تصویر نخب
نخبه ها، برگزیده ها، برگزیده از چیزها، کنایه از دانایان، باهوش ها، جمع واژۀ نخبه
فرهنگ فارسی عمید
از درختان گرمسیری با تنۀ استوانه ای و بی شاخه و برگ های بزرگ و دارای بریدگی های عمیق، درخت خرما، تابوت، عماری، آرایش تابوت مرده، گل یا درخت مصنوعی که از موم یا کاغذ درست کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخذ
تصویر اخذ
گرفتن، ستدن، فراگرفتن، آموختن، اقتباس کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثخذ
تصویر ثخذ
هفتمین گروه از مجموعۀ کلمات مصنوعی حروف ابجد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فخذ
تصویر فخذ
ران، قسمت بالای پای انسان یا حیوان از لگن تا سر زانو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فخذ
تصویر فخذ
قبیله، گروهی از مردم دارای نژاد، سنت، دین و فرهنگ مشترک، گروهی از فرزندان یک پدر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نخج
تصویر نخج
گیاهی که از آن جارو درست می کنند، جارو، حربۀ نوک تیز، سیخ
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
ناخدا گردیدن. (منتهی الارب). مأخوذ از فارسی ناخدا گردیدن. (ناظم الاطباء). ناخذاه یعنی رئیس کشتی شدن و این مشتق از ناخذاه که معرب ناخدای فارسی است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
سیرت. روش. رفتار، مهرۀ افسون که بدان زنان عرب مردان را از زنان دیگر بند کنند، اخذهالنّار، زمان اندک بعد از غروب آفتاب و قولهم: بادر بزندک اخذهالنار، شتاب کن بگیرائی آتش با آتش زنه اندکی پس از غروب آفتاب، چه عرب را عقیده بر آنست که در این وقت از زمان که ساعت بدی است آتش از آتش زنه زود درمیگیرد. (منتهی الارب). زمان اندک پیش از نماز مغرب، اخذهالأسف، گرفتگی غم و اندوه
لغت نامه دهخدا
(تَ)
اتخاذ. قبض. گرفتن. (غیاث). ستدن. فراگرفتن. (تاج المصادر بیهقی). فاگرفتن. (زوزنی). بازگرفتن، آرام گردیدن، مسکر گردیدن شراب
تخمه پیدا کردن از پر خوردن شیر. ناگوارد شدن شترکره از شیر. ناگواری شتربچه از شیر.
لغت نامه دهخدا
(ثَ خِ)
صورت و جملۀ هفتم از صور و جمل هفت گانه حروف جمّل
لغت نامه دهخدا
(اِ)
گیرائی. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
تصویری از نخل
تصویر نخل
درخت خرما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفذ
تصویر نفذ
روانی درگذشتن چون در گذشتن تیر از آماج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آخذ
تصویر آخذ
گیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
بخشی از گروه وات های شماره دار در تازی صورت و جمله هفتم از صور و جمل هفت گانه جمل (ابجد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نبذ
تصویر نبذ
پیمان شکستن، نقض عهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقذ
تصویر نقذ
سلامت، آرامش، رهانیدن، یکسو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی درشت باشدکه خاک روبان بدان زمین روبندعلف جاروب: دست وکف پای پیران پرکلخج ریش پیران زردازبس دودنخج. (طیان لفااق. 70)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع نخبه، برگزیدگان کون، دروستگانی، مرد بد دل جمع نخبه: ازنخب ادب و غرردر ولطایف نکت... نصیبی کافی ووافرحاصل کرده
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی درشت باشدکه خاک روبان بدان زمین روبندعلف جاروب: دست وکف پای پیران پرکلخج ریش پیران زردازبس دودنخج. (طیان لفااق. 70)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نخجذ
تصویر نخجذ
سنگی که حلاجان بکاربرند، ریم آهن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فخذ
تصویر فخذ
ران، از لگن خاصره تا سر زانو
فرهنگ لغت هوشیار
درازک یادست رانخش کردن، دست درازکردن: آن پادشاه نیست که دستوراوکند برناخوشی بمال کسان دست رانخش. (سوزنی لغ) یانخش بودن دست. درازبودن دست: دست شاعرنخش بودبصله سوزنی شاعریست دست نخش. (سوزنی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخذ
تصویر اخذ
گرفتن، ستدن
اخذ رأی: رأی گرفتن برای برگزیدن کسی یا انتخاب چیزی یا امری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فخذ
تصویر فخذ
((فَ مَ))
ران، مفرد افخاذ، خویشاوندان مرد که از نزدیک ترین عشیره او باشد، مفرد افخاذ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نبذ
تصویر نبذ
((نَ بَ))
چیز اندک، کم، جمع انباذ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نخل
تصویر نخل
((نَ))
درخت خرما
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثخذ
تصویر ثخذ
((ثَ خِّ))
صورت و جمله هفتم از صور و جمل هفت گانه جمل (ابجد)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نخل
تصویر نخل
خرمابن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آخذ
تصویر آخذ
گیرنده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اخذ
تصویر اخذ
گرفتن، دریافت، فراستاندن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نخش
تصویر نخش
برهان
فرهنگ واژه فارسی سره