اسم است انجاز را، و گویند: انت علی نجز حاجتک، به فتح یا ضم نون، یعنی نزدیک به روائی حاجت خودی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (از المنجد)، نزدیکی به روائی (حاجت) . (لغتنامۀ مقامات حریری) (فرهنگ خطی)، {{اسم}} حاجت نزدیک به روائی. نجز. (ناظم الاطباء). حاجت در شرف روا شدن. (از اقرب الموارد)، {{مصدر}} روا کردن حاجت کسی را. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از تاج المصادر بیهقی). برآوردن حاجت. (از المنجد)، حاضر آمدن و زود رسیدن وعده. (اقرب الموارد)، تمام شدن. (از المنجد) (از اقرب الموارد). گویند: نجز الکتاب، منقضی شدن. فنا شدن. (از اقرب الموارد)، منقطع شدن (کلام). (از اقرب الموارد)، شتاب کردن در وعده. (از اقرب الموارد)
اسم است انجاز را، و گویند: انت علی نجز حاجتک، به فتح یا ضم نون، یعنی نزدیک به روائی حاجت خودی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (از المنجد)، نزدیکی به روائی (حاجت) . (لغتنامۀ مقامات حریری) (فرهنگ خطی)، {{اِسم}} حاجت نزدیک به روائی. نُجْز. (ناظم الاطباء). حاجت ِ در شُرف روا شدن. (از اقرب الموارد)، {{مَصدَر}} روا کردن حاجت کسی را. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از تاج المصادر بیهقی). برآوردن حاجت. (از المنجد)، حاضر آمدن و زود رسیدن وعده. (اقرب الموارد)، تمام شدن. (از المنجد) (از اقرب الموارد). گویند: نجز الکتاب، منقضی شدن. فنا شدن. (از اقرب الموارد)، منقطع شدن (کلام). (از اقرب الموارد)، شتاب کردن در وعده. (از اقرب الموارد)
عشوه، کرشمه، لطف، زیبا، خوشگل، فخر، نوازش، رفاه، آسایش ناز شست: پولی که کسی به سبب هنری که نشان داده از کسی بگیرد، پولی که در قدیم مامور دولت برای کاری که انجام داده بود از کسی می گرفت ناز نوروز: در موسیقی از الحان سی گانۀ باربد، برای مثال چو در پرده کشیدی ناز نوروز / به نوروزی نشستی دولت آن روز (نظامی۱۴ - ۱۸۰)
عشوه، کرشمه، لطف، زیبا، خوشگل، فخر، نوازش، رفاه، آسایش ناز شست: پولی که کسی به سبب هنری که نشان داده از کسی بگیرد، پولی که در قدیم مامور دولت برای کاری که انجام داده بود از کسی می گرفت ناز نوروز: در موسیقی از الحان سی گانۀ باربد، برای مِثال چو در پرده کشیدی ناز نوروز / به نوروزی نشستی دولت آن روز (نظامی۱۴ - ۱۸۰)
ستاره، هر یک از نقطه های درخشان که شب در آسمان دیده می شود، اختر، نیّر، جرم، کوکبه، تارا، استاره، نجمه، کوکب، ستار، مفرد نجوم و انجم قسط پنجاه و سومین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۶۲ آیه، والنّجم
سِتارِه، هر یک از نقطه های درخشان که شب در آسمان دیده می شود، اَختَر، نَیِّر، جِرم، کُوکَبِه، تارا، اِستارِه، نَجمِه، کُوکَب، سِتار، مفرد نُجوم و اَنجم قسط پنجاه و سومین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۶۲ آیه، والنّجم
در عروض از بحور شعر که از تکرار سه یا چهاربار مستفعلن حاصل می شود شعری که به هنگام جنگ در مقام مفاخرت و خودستایی می خوانند در موسیقی گوشه ای در دستگاه چهارگاه، ارجوزه
در عروض از بحور شعر که از تکرار سه یا چهاربار مستفعلن حاصل می شود شعری که به هنگام جنگ در مقام مفاخرت و خودستایی می خوانند در موسیقی گوشه ای در دستگاه چهارگاه، ارجوزه
وفاکننده وعده و رواکننده حاجت. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : همه امرش به کام دل روان باد همه آهنگ او را دهر منجز. منجیک. ، چست و چالاک. (ناظم الاطباء) ، داروی مسهل. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
وفاکننده وعده و رواکننده حاجت. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : همه امرش به کام دل روان باد همه آهنگ او را دهر منجز. منجیک. ، چست و چالاک. (ناظم الاطباء) ، داروی مسهل. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
روایی خواستن و وعده وفا کردن جستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : به تحصیل این اموال و تنجز این اقوال معتمدان روان کرد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 293). هر دو به حضرت رسیدند و مراسم خدمت بجای آوردند و تنجز وعد و تأکید عقد نکاح مطالبت کردند. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 376) ، ستیهیدن به آشامیدن چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
روایی خواستن و وعده وفا کردن جستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : به تحصیل این اموال و تنجز این اقوال معتمدان روان کرد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 293). هر دو به حضرت رسیدند و مراسم خدمت بجای آوردند و تنجز وعد و تأکید عقد نکاح مطالبت کردند. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 376) ، ستیهیدن به آشامیدن چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)