جدول جو
جدول جو

معنی نجف

نجف(پسرانه)
نام شهری در عراق که آرامگاه علی (ع) در آن واقع شده است
تصویری از نجف
تصویر نجف
فرهنگ نامهای ایرانی

واژه‌های مرتبط با نجف

نجف

نجف
پشته، زمین بلند که آب بان نرسد، از شهرهای عراق که مدفن مولای متقیان علی (ع) است
فرهنگ لغت هوشیار

نجف

نجف
جای بلند دراز نرم که آب بر آن نرود، و آن در میانۀ وادی می باشد و گاهی در میانۀ زمین، یا آن زمین مستدیر بلنداطراف است. (منتهی الارب) (آنندراج). یا آن زمین مستدیری است که بر اطرافش مشرف باشد. (از اقرب الموارد). جای بلند که آب بدان نرسد. (فرهنگ خطی). ج، نجاف، تودۀ خاک و ریگ. پشته. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). تل. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (المنجد). نَجَفه. (از المنجد). ج، نجاف، پوست صلیان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

نجف

نجف
شهری است در عراق از استان (لواء) کربلا. در حدود 25000 نفر جمعیت دارد. مشهد امیرالمؤمنین علی علیه السلام بدانجاست و بدین مناسبت از شهرهای مقدس و مورد احترام شیعیان است و همه ساله در ایام مخصوص گروه بسیاری از شیعیان برای زیارت بدانجا میروند. نجف بزرگترین مرکز علمی شیعۀ امامیه است و در آنجا مدارس مخصوص تدریس علوم دینی از قدیم الایام ساخته شده است. علمای بزرگ شیعه برای کامل ساختن تحصیلات خود و نیل به مقام اجتهاد از بلاد مختلف شیعه نشین بدین شهر میروند و مراجع تقلید و پیشوایان بزرگ شیعۀ دوازده امامی یا از علمای متوطن در این شهرند یادرجات علمی خود را نزد فقهای این شهر طی کرده اند.
- شاه نجف، کنایه از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام است.
- شحنۀ نجف، کنایه از امیرالمؤمنین علی علیه السلام است:
حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق
بدرقۀ رهت شود همت شحنۀ نجف.
حافظ
لغت نامه دهخدا

نجف

نجف
نجفقلی خان، فرزند علی بیگ زنگنه، متخلص به نجف. از سرداران عهد شاه عباس دوم صفوی است و به روایت نصرآبادی مدتی فرمانروای مرو و سپس حاکم قندهار بوده است و در جنگ با ازبکان رشادتی نموده. ذوق شعری داشته، او راست:
نیست دمی خالی از خشم و غضب چرخ پیر
شب ز کواکب پلنگ روز ز خورشید شیر.
نقش نگه درست ز خطش نشسته است
این سرمه مومیائی چشم شکسته است.
(از تذکرۀ نصرآبادی ص 26).
و نیز رجوع به مجمعالفصحا ج 1 ص 61 و نگارستان ص 118 و تذکرۀ حسینی ص 353 شود
عبدالکریم (شیخ...) لکهنوئی. از پارسی گویان هند است. او راست:
ناله خیزد ز دلم گاهی و آهی گاهی
چون به خاطر گذرد یاد نگاهی گاهی.
رخ برافروخته و جلوه کنان می آئی
از کجا راست بگو آفت جان می آئی.
(از تذکرۀ صبح گلشن ص 504) (از قاموس الاعلام ج 6)
لغت نامه دهخدا

نجف

نجف
بریدن درخت را. (از منتهی الارب) (آنندراج). بریدن درخت از ریشه. (المنجد) (از اقرب الموارد) ، تراشیدن تیر را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، سخت دوشیدن گوسپند را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا

اجف

اجف
جمع جلف. مردمان فرومایه و سفله سبک ساران سبک مایگان، ستمکاران، چیزهای میان تهی
فرهنگ لغت هوشیار