جدول جو
جدول جو

معنی نجز

نجز
سپری شدن. نابود گشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). منقضی شدن. فنا شدن. و این در استعمال از نجز فصیح تر است. (اقرب الموارد). سپری و نیست شدن. (فرهنگ خطی) (از تاج المصادر بیهقی). انقضاء. (المنجد). فنا شدن. (المنجد). رجوع به نجز شود، منقطع گردیدن کلام. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). انقطاع کلام. (از المنجد). رجوع به نجز شود، حاضر آمدن. (آنندراج). حاضر آمدن وعده. (از ناظم الاطباء) : نجز الوعد، حاضر آمد. (منتهی الارب). رجوع به نجز شود
لغت نامه دهخدا