- نثاردن (کَ بِ کَ تَ)
نثار کردن. افشاندن. پراکندن. بر سر کسی مسکوک زر و سیم افشان کردن:
زوار به وفد و نفر آیند به نزدش
او زر بنثارد به سر وفد و نفر بر.
عنصری
زوار به وفد و نفر آیند به نزدش
او زر بنثارد به سر وفد و نفر بر.
عنصری
