معنی انگاردن انگاردن اِنگاردَن انگاشتن، انگاردن، انگاریدن، پنداشتن، گمان کردن، خیال کردن، تصور کردن انگاشتن، انگاردن، انگاریدن، پنداشتن، گمان کردن، خیال کردن، تصور کردن تصویر انگاردن فرهنگ فارسی عمید