معنی نثاردن نثاردن (کَ بِ کَ تَ) نثار کردن. افشاندن. پراکندن. بر سر کسی مسکوک زر و سیم افشان کردن: زوار به وفد و نفر آیند به نزدش او زر بنثارد به سر وفد و نفر بر. عنصری لغت نامه دهخدا