به معنی عرض باشد که در مقابل جوهر است. (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرا). به اصطلاح حکمت طبیعی، عرض در مقابل جوهر. (ناظم الاطباء). از لغات دساتیر است.
به معنی عَرَض باشد که در مقابل جوهر است. (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرا). به اصطلاح حکمت طبیعی، عرض در مقابل جوهر. (ناظم الاطباء). از لغات دساتیر است.
آنچه یا آنکه وجود آن ضروری یا چاره ناپذیر است، موقعیتی که خروج از آن میسر نیست یا تنها یک راه در پیش رو وجود دارد، ناگزر، خوٰاه ناخوٰاه، چار و ناچار، خوٰاه و ناخوٰاه، ناکام و کام، کام ناکام، خوٰاهی نخوٰاهی، به ضرورت، ناچار، لامحاله، لابد، به ناچار، لاجرم، ناگزرد، لاعلاج، ناگزران
آنچه یا آنکه وجود آن ضروری یا چاره ناپذیر است، موقعیتی که خروج از آن میسر نیست یا تنها یک راه در پیش رو وجود دارد، ناگُزِر، خوٰاه ناخوٰاه، چار و ناچار، خوٰاه و ناخوٰاه، ناکام و کام، کام ناکام، خوٰاهی نَخوٰاهی، بِه ضَرورَت، ناچار، لامَحالِه، لابُد، بِه ناچار، لاجَرَم، ناگُزَرد، لاعَلاج، ناگُزِران
مطابق میل نبودن، سختی، دشواری، برای مثال با کمال ناگواری ها گوارا کرده است / محنت امروز را اندیشۀ فردای من (صائب - لغت نامه - ناگواری)، بدهضم بودن غذا
مطابق میل نبودن، سختی، دشواری، برای مِثال با کمال ناگواری ها گوارا کرده است / محنت امروز را اندیشۀ فردای من (صائب - لغت نامه - ناگواری)، بدهضم بودن غذا
مرکّب از: با + گوهر، باگهر. گوهری. نجیب. اصیل. شریف. نیک نژاد. نژاده: به لشکر یکی مرد بد شهره نام خردمند و با گوهر و نام و کام. فردوسی. ببخشید اگر شان بسی بد گناه که با گوهر و دادگر بود شاه. فردوسی. و رجوع به باگهر و گوهر شود
مُرَکَّب اَز: با + گوهر، باگهر. گوهری. نجیب. اصیل. شریف. نیک نژاد. نژاده: به لشکر یکی مرد بد شهره نام خردمند و با گوهر و نام و کام. فردوسی. ببخشید اگر شان بسی بد گناه که با گوهر و دادگر بود شاه. فردوسی. و رجوع به باگهر و گوهر شود