معنی ناگواری - فرهنگ فارسی عمید
معنی ناگواری
- ناگواری
- مطابق میل نبودن، سختی، دشواری، برای مثال با کمال ناگواری ها گوارا کرده است / محنت امروز را اندیشۀ فردای من (صائب - لغت نامه - ناگواری)، بدهضم بودن غذا
تصویر ناگواری
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با ناگواری
ناگواری
- ناگواری
- ناگواربودن، تحمل ناپذیری: باتمام ناگواریها گوارا کرده است محنت امروز را اندیشه فردای من. (صائب لغ)، امتلا معده تخمه، بدهضمی
فرهنگ لغت هوشیار
ناگواری
- ناگواری
- ناگوار بودن. ناگوار شدن. دژگواری. وخامت، نامطبوعی. تحمل ناپذیری. تلخی:
با کمال ناگواری ها گوارا کرده است
محنت امروز را اندیشۀ فردای من.
صائب.
، امتلاء. سنگینی معده. تخمه، بدهضمی.
- ناگواری طعام، برده. کظه. عسیرالهضم بودن آن
لغت نامه دهخدا
ناگوارش
- ناگوارش
- عدم هضم: جمله ناگوارشت از طلب گوارش است ترک گوارش ارکنی زهر گوار آیدت. (دیوان کبیر.: 1: ص 195)، سوء هضم
فرهنگ لغت هوشیار
ناگوارد
- ناگوارد
- آنچه که هضم نشودبدهضم، بدهضمی امتلا: همیشه لب مرد بسیار خوار در آروغ بد باشد از ناگوار. (نظامی لغ)، ناخوش آینده بطبع بدمزه: (واستقبال مقدم مرا چنین ذخیره نامحدودو شربتی ناگوارمهیا کرده ای، {ناملایم بطبع سخت دشوار: برفقیران محنت و پیری نباشد ناگوار کی غم دندان خوردآن کس که نانی نیستش ک (صائب)، آنکه مصاحبتش ملایم طبع دیگران نباشد گران جان
فرهنگ لغت هوشیار
ناخواری
- ناخواری
- صعوبت. دشواری، عسرت. خشونت. زمختی. درشتی
لغت نامه دهخدا
ناگواره
- ناگواره
- هضم ناشده. تحلیل نرفته، هر چیز که زیان و رنج آورد، آبی که موافق نباشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ناگواردی
- ناگواردی
- تخمه. سوء هضم. وبل. وبال. سنگینی و گرانی در طعام. ناگوارد بودن. رجوع به ناگوارد شود
لغت نامه دهخدا