جدول جو
جدول جو

معنی ناکف - جستجوی لغت در جدول جو

ناکف
(کِ)
ننگ دارندۀ از کاری. (منتهی الارب) (آنندراج). آنکه سرپیچی و امتناع میکند از کاری. (از المنجد). آنکه بواسطۀ شرم و حیا از کاری ابا می کند و امتناع می نماید. (ناظم الاطباء). مستنکف. آبی. ممتنع. نه گوینده. سرباززننده. (یادداشت مؤلف) ، آنکه ترس از کاری دارد، آنکه اهانت میکند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناطف
تصویر ناطف
نوعی حلوا، شکرینه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناکث
تصویر ناکث
شکنندۀ عهد و پیمان، پیمان شکن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناکس
تصویر ناکس
سرافکنده، نگونسار، سرنگون، خمیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناکح
تصویر ناکح
آنکه خطبۀ عقد ازدواج را می خواند، عاقد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نکاف
تصویر نکاف
بهله، دستکش چرمی که در قدیم شکارچیان به دست می کردند برای نگاه داشتن باز بر روی دست، نکاپ، نکاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناکس
تصویر ناکس
نااهل، نالایق، پست و فرومایه، بی سر و پا، بدسرشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عاکف
تصویر عاکف
کسی که در مسجد یا در گوشه ای برای عبادت مقام می کند، گوشه گیر، گوشه نشین، در تصوف کسی که از دنیا قطع علاقه می کند و فقط به خدا می پردازد، حاضر، مقیم
فرهنگ فارسی عمید
(تِ)
نوعی از حلوا. (ناظم الاطباء). حلوای پشمینه، بعض فرهنگ نویسان گفته اند که آن را از بادام سازند و بعضی جوز، به هر حال حلوا بودنش مسلم است ولی در نوعش اختلاف است. (از فرهنگ شعوری). ناطف، شکرینه. (منتهی الارب). رجوع به فرهنگ شعوری ج 2 ص 380 و نیز رجوع به ناطف شود
لغت نامه دهخدا
(کِ)
به جایی مقیم شونده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). ج، عاکفون و عکف ّ و عکوف. (اقرب الموارد) : و المسجد الحرام الذی جعلناه للناس سواءالعاکف فیه و الباد. (قرآن 25/22) ، و مسجد الحرام را برای مردم قرار دادیم که یکسان باشد مقیم در آن و وارد از خارج، گوشه گیرنده در مسجد. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج) : عاکفان کعبۀ جلالش به تقصیر عبادت معترف. (گلستان) ، نگاه دارنده خود را، اصلاح کننده، دیری ورزنده. (منتهی الارب) ، عاکف و عاکفان ملأ اعلا، فرشتگان که در مقام بالا جای دارند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
چوب بالای در است که در او میگردد لنگ و تای در. (شرح قاموس). چوب بالایین در که بر آن در میگردد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
پنبه زننده. (ناظم الاطباء). رجوع به ندف و نداف شود
لغت نامه دهخدا
(تَخْ)
به نوبت گفتن سخن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تعاور. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناتف
تصویر ناتف
شکرینه نوعی حلواکه آنرا از بادام یاجوز سازند شکرینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکاف
تصویر نکاف
ورمی دردناک و کشنده که در بناگوش شتر یا حلق او پیدا می شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساکف
تصویر ساکف
ابردر چوب بالایین در که لنگه در میان آن می گردد
فرهنگ لغت هوشیار
ماند گار، مزگت نشین مقیم شونده معتکف، کسی که در مسجد یا جای دیگر برای عبادت مقام گزیند گوشه گیرنده برای طاعت و عبادت جمع عاکفون عکف عکوف. یا عاکف ملا علی. فرشته. مقیم شونده معتکف، کسی که در مسجد یا جای دیگر برای عبادت مقام گزیند گوشه گیرنده برای طاعت و عبادت جمع عاکفون عکف عکوف. یا عاکف ملا علی. فرشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناکی
تصویر ناکی
ناک بودن بی پولی مفرط، سرحال نبودن ظشفته حال بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناکب
تصویر ناکب
عدول کننده، اعراض کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناصف
تصویر ناصف
پیشیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناطف
تصویر ناطف
شکر ینه کبیتا آنچه ازمالیات که روان باشد، نوعی حلواشکرینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناکف
تصویر تناکف
پستاسخنی به پستاسخن گفتن (پستا نوبت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناکث
تصویر ناکث
شکننده عهد و پیمان، بر هم زننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناکح
تصویر ناکح
کابین کننده زناشویی کننده نکاح کننده ازدواج کننده، جمع ناکحین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناکس
تصویر ناکس
فرومایه، خسیس، پست، خوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاکف
تصویر عاکف
((کِ))
گوشه گیرنده، کسی که در مسجد یا هر جای دیگر برای عبادت گوشه بگیرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نکاف
تصویر نکاف
((نُ))
آماس بناگوش، آماسی است در بن زنخ شتر، بیماری ای است در حلق شتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناکس
تصویر ناکس
((کِ یا کَ))
فرومایه، پست، ناجوانمرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناکح
تصویر ناکح
((کِ))
مرد زن دار، زن شوهردار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناکث
تصویر ناکث
((کِ))
عهدشکن، پیمان شکن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناکب
تصویر ناکب
((کِ))
کناره گیرنده، معرض، میل کننده، مایل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناطف
تصویر ناطف
((طِ))
آن چه از مالیات که روان باشد، نوعی حلوا، شکرینه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناکش
تصویر ناکش
((کَ یا کِ))
مجرایی در دیوار بنا که هوا در آن جاری باشد و رفع رطوبت کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناکس
تصویر ناکس
اوباش
فرهنگ واژه فارسی سره
بینی، معدود، بینی بودن، معذور
دیکشنری اردو به فارسی