جدول جو
جدول جو

معنی ناوگران - جستجوی لغت در جدول جو

ناوگران
(وِ)
دهی است از دهستان ییلاق بخش حومه شهرستان سنندج، در 31 هزارگزی شمال شرقی سنندج و 3 هزارگزی شمال شرقی آلی پینگ. در جلگۀ سردسیر واقع است و 270تن سکنه دارد. آبش از چشمه است. محصولش غلات، شغل اهالی زراعت وگله داری و صنعت دستی آنجا بافتن قالیچه و گلیم است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناگزران
تصویر ناگزران
آنچه یا آنکه وجود آن ضروری یا چاره ناپذیر است، موقعیتی که خروج از آن میسر نیست یا تنها یک راه در پیش رو وجود دارد، لامحاله، به ناچار، چار و ناچار، ناکام و کام، ناگزر، ناگزیر، لاعلاج، لابد، خوٰاه ناخوٰاه، ناگزرد، ناچار، به ضرورت، کام ناکام، لاجرم، خوٰاهی نخوٰاهی، خوٰاه و ناخوٰاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناوگروه
تصویر ناوگروه
دو یا سه دسته کشتی از نیروی دریایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناوگان
تصویر ناوگان
کشتی های جنگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناوسروان
تصویر ناوسروان
افسر نیروی دریایی، نظیر سروان در نیروی زمینی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاوچران
تصویر گاوچران
کسی که گلۀ گاو را به چراگاه ببرد، گاوبان
از صورت های فلکی نیمکرۀ شمالی شامل ۲۲ ستاره به صورت مردی ایستاده که عصایی در دست دارد، گاوران، عوّاء، عوا، بقّار، صیّاح، حارس الشّمال، حارس السّماء، طاردالدبّ
فرهنگ فارسی عمید
(شَ/ شِ)
نگهبان گاو. گاوگل بان. گوگل بان. چرانندۀ گاو و محافظ او. بقّار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش کهنوج شهرستان جیرفت، دارای 80 تن سکنه، آب آن از رودخانه و محصول عمده اش خرماست، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
دهی از دهستان کیوان بخش خداآفرین شهرستان تبریز. 13500گزی جنوب خاوری خدا آفرین 220هزارگزی شوسۀ اهر - کلیبر. کوهستانی و گرمسیر مالاریائی است دارای 91 تن سکنه است. آب این ده ازچشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
نام قریه ای ازقرای نسف است به ماوراءالنهر. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان ماهیدشت بالا بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان در 36هزارگزی جنوب روئین تن، دشت، دامنه سردسیر با 310 تن سکنه، اغلب ساداتند، آب آن از چشمه و قنات، محصول آنجا غلات و حبوبات و صیفی و تریاک و توتون و لبنیات، شغل اهالی زراعت، راه آن مالرو است، و تابستان از طریق تالاندشت اتومبیل رفت و آمد میکند، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نام رستنی باشد. (آنندراج) ، بلندشده. (ناظم الاطباء). افراخته شده. (ناظم الاطباء). بر پا شده: پسر دانست که دل آویختۀ اوست و این گرد بلا انگیختۀ او. سعدی (گلستان).
- انگیخته کردن، برپا کردن: قصد آن دارد که پل تباه کند تا لب آب بگیرد و فسادی کند انگیخته بس بزرگ. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 578).
، تحریک شده. (ناظم الاطباء). برشورانیده. شورانیده شده. (ناظم الاطباء) ، مبعوث. (یادداشت مؤلف) ، جهانیده. (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین) ، برجسته. (یادداشت مؤلف). برآمده. برجسته. مجسمه مانند: نقاش چابک دست از قلم صورتها انگیزد و بپردازد چنانکه بنظر انگیخته نماید و مسطح باشد و دیگری مسطح نماید و انگیخته باشد. (کلیله و دمنه). تماثیل جمع تمثال باشد و هو تفعال من المثال والمثل مرادصورت انگیخته است. (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 4 ص 357)، لعبت. بت. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی از بخش ماه نشان شهرستان زنجان است که 488 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه قشلاجوق و محصول آنجا غلات، و میوه است. این ده مرکز دهستانی به همین نام است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2) ، نوعی از ناز غریبه که شهوت را برانگیزد. (آنندراج) :
ز اندام ایاز شوخ خونریز
مقشر می کندبادام انگیز.
زلالی (از آنندراج).
، برانگیخته. بلندساخته. برخیزانیده. (از برهان قاطع) (از آنندراج) (از انجمن آرا) ، حرکت قوت شهویه. (آنندراج) (انجمن آرا) ، در ترکیب بجای نعت فاعلی (انگیزنده) می نشیند: آتش انگیز، آرزوانگیز، آشوب انگیز، ابرانگیز (جنگل ابرانگیز) ، اسرارانگیز، اسف انگیز، اشتهاانگیز، بادانگیز (نفاخ) ، بارانگیز، بهجت نگیز، بیم انگیز، تب انگیز، ترس انگیز، حزن انگیز، حسدانگیز، حسرت انگیز، حیرت انگیز، خاطرانگیز، خشم انگیز، خصومت انگیز، خیال انگیز، دشمن انگیز، دل انگیز، دوست انگیز (که بود از پدر دوست انگیزتر. نظامی) ، دولت انگیز، دهشت انگیز، راحت انگیز، رأفت انگیز، رشگ انگیز، رعب انگیز، رغبت انگیز، رقت انگیز، روح انگیز، رونق انگیز، سپاه انگیز، سرعت انگیز، سرورانگیز، شادی انگیز، شب انگیز، شرانگیز، شرم انگیز، شفقت انگیز، شکارانگیز، شگفت انگیز، شماتت انگیز، شورانگیز، شهوت انگیز، طرب انگیز، عبرت انگیز، عشق انگیز، غبارانگیز، غضب انگیز، غم انگیز، فرح انگیز، فسادانگیز، گردانگیز، غیرت انگیز، فتنه انگیز، گمان انگیز، لشکرانگیز، مسرت انگیز، ملال انگیز، ملالت انگیز، ملامت انگیز، ملک انگیز، مهرانگیز، نخچیرانگیز، نخوت انگیز، نشاطانگیز، نفخ انگیز، نفرت انگیز، وحشت انگیز، وهم انگیز، هراس انگیز، هول انگیز، هیجان انگیز. رجوع به همین کلمات در جای خود شود
لغت نامه دهخدا
(وِ گَ دَ)
فرورفتگی پشت گردن که بشکل ناو است. رجوع به ناو شود
لغت نامه دهخدا
(کُ)
دهی است از دهستان قلقل رود، شهرستان تویسرکان، واقع در 31000گزی باختر شهر تویسرکان و 400 گزی جنوب شوسۀ تویسرکان به کرمانشاه. کوهستانی، سردسیر، دارای 161 تن سکنه. زبان آنان کردی و فارسی. آب آن از چشمه و چاه، محصول آنجا غلات، دیم، لبنیات، شغل اهالی آن زراعت و گله داری. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
مجموع کشتی های جنگی یک دولت را ناوگان گویند، (لغت فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
ممکنات را گویند که جمع ناور باشد که به معنی ممکن است. (برهان قاطع) (آنندراج) (ازناظم الاطباء) (از انجمن آرا). از لغات فرهنگ دساتیر است. رجوع به ناور شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ پَرْ وَ)
رانندۀ ناو، کشتی ران
لغت نامه دهخدا
تصویری از آواگران
تصویر آواگران
دو ستاره در دو پیکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناوگان
تصویر ناوگان
مجموع کشتیهای جنگی یک دولت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناوران
تصویر ناوران
کشتی بان ملاح راننده ناو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هاوگراف
تصویر هاوگراف
وسیله نقلیه بزرگ بدون چرخ که روی برف و یخ و آب حرکت میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناوسروان
تصویر ناوسروان
سروان نیروی دریایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارگران
تصویر بارگران
بار سنگین، ثقل
فرهنگ لغت هوشیار
ناودان. روزوشب گاه وبیگه این باران غافل ازراه آب ناویدان. (سنائی انجمن لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناگذران
تصویر ناگذران
آنچه که نگذردظنچه که عبورنکند
فرهنگ لغت هوشیار
ضروری لازم: شه ناگزر انست چو جان در بدن ملک یارب تو نگهدار مرین ناگزران را. (انوری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناگواران
تصویر ناگواران
ناگوارامقابل گواران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناآگهان
تصویر ناآگهان
ناگاه غفله، ندانسته علی العمیاء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاوچران
تصویر گاوچران
آنکه گاوان را بچرا برد گاوبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناوگروه
تصویر ناوگروه
دویاسه دسته کشتی تیپ دریایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناوگان
تصویر ناوگان
کشتی های جنگی، مجموعه ای از ناوها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دادگران
تصویر دادگران
قضات
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناموران
تصویر ناموران
اعلام
فرهنگ واژه فارسی سره
نگران
فرهنگ گویش مازندرانی