جدول جو
جدول جو

معنی ناوشکن - جستجوی لغت در جدول جو

ناوشکن
کشتی جنگی تندرو که کشتی های اژدرافکن دشمن را تعقیب می کند و خودش هم دارای دستگاه اژدراندازی است
فرهنگ فارسی عمید
ناوشکن
(شِ کَ)
کشتی کوچک بسیار تندرو که برای دنبال کردن اژدرافکن هاست و خود آن کشتی نیز اسبابهائی برای افکندن اژدر دارد. (لغات فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
ناوشکن
کشتی جنگی تندرو که کشتیهای اژدرافکن را تعقیب می کند
تصویری از ناوشکن
تصویر ناوشکن
فرهنگ لغت هوشیار
ناوشکن
((ش کَ))
کشتی جنگی تندرو که کشتی های جنگی را دنبال کند و مجهز به وسایل اژدراندازی است
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باوشین
تصویر باوشین
(دخترانه)
پنکه، بادبزن (نگارش کردی: باوهشن)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کارشکن
تصویر کارشکن
آنکه یا آنچه مانع پیشرفت کار می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناوگان
تصویر ناوگان
کشتی های جنگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناودان
تصویر ناودان
لوله ای که آب باران از روی بام داخل آن می شود و به زمین می ریزد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناویدن
تصویر ناویدن
خم شدن
مانده شدن، خسته شدن
رفتار از روی ناز، خرامیدن
به چپ و راست حرکت کردن، برای مثال چو مست هر طرفی می افتیّ و می ناوی / که شب گذشت، کنون نوبت دعاست مخسب (مولوی - لغت نامه - ناویدن)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناوبان
تصویر ناوبان
افسر نیروی دریایی، نظیر ستوان در نیروی زمینی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادشکن
تصویر بادشکن
ویژگی هر دارویی که نفخ شکم را برطرف می کند، بادبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناممکن
تصویر ناممکن
ناشدنی، محال
فرهنگ فارسی عمید
(گَ)
دهی است از دهستان سیریک بخش میناب شهرستان بندرعباس، در 144 هزارگزی جنوب میناب و 10 هزارگزی مشرق راه مالرو جاسک به میناب. درجلگۀ گرمسیر مالاریاخیزی واقع است و 80 تن سکنه دارد. آبش از چاه و محصولش خرما و شغل مردمش زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دُ مَ)
ناشکننده. نشکن. که نمی شکند. رجوع به نشکن شود
لغت نامه دهخدا
(وِ)
از دهات دهستان طاغنکوه بخش فدیشۀ شهرستان نیشابور است، در 19 هزارگزی شمال فدیشه. در منطقۀ کوهستانی معتدل هوائی قرار دارد. سکنۀ آن 231 نفر است. محصولش غلات و شغل اهالی زراعت و صنعت دستی آنان کرباس بافی است. آبش از قنات تأمین می شود. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناوبان
تصویر ناوبان
کشتی بان ملاح، ستوان نیروی دریایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نذرشکن
تصویر نذرشکن
عهدشکن، نذر شکننده، پیمان شکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناوران
تصویر ناوران
کشتی بان ملاح راننده ناو
فرهنگ لغت هوشیار
جایی که درآن ناو (ممرسفالین آب) گذارند (رشیدی)، ممر آب (اطلاق محل به حال)، ممرخروج آب پشت بام که ازسفال یاآهن سفید سازند: نقل است که یک روز جماعتی آمدندکه یاشیخ باران نمی آید. شیخ سرفروبردگفت: هین ناودانها راست کنیدکه باران آمد، جوی نهر، مجرایی که گندم ازدول بگلوی آسیارود، چوب درازمیان خالی که آب ازآن بچرخ آسیامیریزد و آنرا بگردش درمیاورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناویدن
تصویر ناویدن
خم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناوسان
تصویر ناوسان
مانندناوبشکل ناو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناوگان
تصویر ناوگان
مجموع کشتیهای جنگی یک دولت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناممکن
تصویر ناممکن
محال، ممتنع، نشدنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناکشتن
تصویر ناکشتن
نکشتن، زراعت نکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارشکن
تصویر کارشکن
شخص کار شکننده را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کا شکن
تصویر کا شکن
نوعی حلوا: (بر افراختند از قفایش چو باد ز کا شکن سنجق عدل و داد) (بسحاق اطعمه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادشکن
تصویر بادشکن
داروئی که نفخ معده را بنشاند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادشکن
تصویر بادشکن
((ش ِ کَ))
دارویی که نفخ شکم بنشاند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارشکن
تصویر کارشکن
((شِ کَ))
کسی که مانع پیشرفت کار باشد، سخن چین، نمام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناویدن
تصویر ناویدن
((دَ))
میان تهی کردن، خرامیدن، خمیدن، خم شدن، چرت زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناوگان
تصویر ناوگان
کشتی های جنگی، مجموعه ای از ناوها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناودان
تصویر ناودان
مجرایی که آب را از بام خانه به پایین هدایت می کند، مجرای آب، نهر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناوبان
تصویر ناوبان
کشتی بان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناممکن
تصویر ناممکن
((مُ کِ))
محال، ناشدنی، نایافتنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نا شکر
تصویر نا شکر
Ungrateful
دیکشنری فارسی به انگلیسی