جدول جو
جدول جو

معنی کارشکن

کارشکن((شِ کَ))
کسی که مانع پیشرفت کار باشد، سخن چین، نمام
تصویری از کارشکن
تصویر کارشکن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با کارشکن

کارشکن

کارشکن
هر چیز که مانع از پیشرفت کار باشد. (ناظم الاطباء). آنکه کار شکنی کند. ساعی. واشی
لغت نامه دهخدا

کمرشکن

کمرشکن
ویژگی آنچه فشار زیادی به کمر وارد کند، کنایه از دشوار، طاقت فرسا مثلاً مشکلات کمرشکن، کنایه از ویژگی وسیله ای که از وسط خم می شود
کمرشکن
فرهنگ فارسی عمید

کار کن

کار کن
آنکه بکار پردازد کسی که کاری ورزد کارگر مقابل کار فرما: (کار کن هست کار فرما نیست) (تاریخ سلاجقه محمد بن ابراهیم)، عامل کار گزار: (تا غایت که ضریبه خراج در ایام عمال و گماشتگان و کار کنان ماکان بن کاکی... بدویست دینار برسید - 3. {عامل موثر، عضو اداره یا موسسه ای عضو (بدین معنی جمع آن (کارکنان) مستعمل است)، دفتر دار جمعیتی که تحت ریاست زمیندار میباشد، مسهل منضج مقابل جوشانده، بادوام: قماش کار کن
کار کن
فرهنگ لغت هوشیار

کار شکن

کار شکن
کسی که مانع پیشرفت کار باشد آنکه کار شکنی کند، سخن چین ساعی نمام
کار شکن
فرهنگ لغت هوشیار

کا شکن

کا شکن
نوعی حلوا: (بر افراختند از قفایش چو باد ز کا شکن سنجق عدل و داد) (بسحاق اطعمه)
کا شکن
فرهنگ لغت هوشیار