نقیط. بندۀآزادکرده. (از منتهی الارب) (از آنندراج). بنده ای که آن را بنده ای آزاد آزاد کرده باشد. (ناظم الاطباء). مولی المولی. (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد). عبدالعبد. (المنجد). بندۀ آزاد و آزادکرده. (آنندراج)
نقیط. بندۀآزادکرده. (از منتهی الارب) (از آنندراج). بنده ای که آن را بنده ای آزاد آزاد کرده باشد. (ناظم الاطباء). مولی المولی. (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد). عبدالعبد. (المنجد). بندۀ آزاد و آزادکرده. (آنندراج)
شتر ماده، شتر، پستانداری نشخوار کننده و حلال گوشت با گردن دراز و پای بلند و یک یا دو کوهان بر پشت، بعیر، هیون، ابل، اشتر، خالۀ گردن دراز، جمل ستور، جمع نوق و انواق در علم نجوم صورت فلکی مشترکی در ذات الکرسی، حامل راس المغول و امراه المسلسله بیماری که تازه بهبود یافته و هنوز ضعف دارد
شتر ماده، شُتُر، پستانداری نشخوار کننده و حلال گوشت با گردن دراز و پای بلند و یک یا دو کوهان بر پشت، بَعیر، هَیون، اِبِل، اُشتُر، خالِۀ گَردَن دِراز، جَمَل ستور، جمع نوق و اَنواق در علم نجوم صورت فلکی مشترکی در ذات الکرسی، حامل راس المغول و امراه المسلسله بیماری که تازه بهبود یافته و هنوز ضعف دارد
شکننده، پیمان شکن، باز کننده تاب شکننده: (آنهاکه اورابرین بعث همی کنندناقض این دولت اندنه ناصح وهادم این خاندانندنه خادم)، آنکه عهد خودرابشکندپیمان شکن
شکننده، پیمان شکن، باز کننده تاب شکننده: (آنهاکه اورابرین بعث همی کنندناقض این دولت اندنه ناصح وهادم این خاندانندنه خادم)، آنکه عهد خودرابشکندپیمان شکن
ناتمام، نارسا، مقابل کامل ناقص العقل: کنایه از کم خرد و احمق ناقص الاعضاء: کنایه از کسی که در اعضای بدنش نقصی باشد ناقص الخلقه: کنایه از آن که دارای نقص مادرزادی باشد ناقص العضو: آن که عضوی از اعضای بدنش ناقص باشد
ناتمام، نارسا، مقابل کامل ناقصُ العقل: کنایه از کم خرد و احمق ناقصُ الاعضاء: کنایه از کسی که در اعضای بدنش نقصی باشد ناقصُ الخلقه: کنایه از آن که دارای نقص مادرزادی باشد ناقصُ العضو: آن که عضوی از اعضای بدنش ناقص باشد