جدول جو
جدول جو

معنی ناطق

ناطق((طِ))
نطق کننده، گوینده، سخنران، خطیب، اموال جاندار مانند، چهارپا، غلام
تصویری از ناطق
تصویر ناطق
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با ناطق

ناطق

ناطق
محمدحسن کاشانی (میرزا...) داماد فتحعلی خان صبا و از شاعران قرن سیزدهم کاشان است. در نسخۀ خطی مدایح معتمدی تألیف محمدعلی بهار اصفهانی ذکری از او رفته است. رجوع به فرهنگ سخنواران ص 589 شود
حسن یزدی (میرزا سید...) متخلص به ناطق. از شاعران قرن سیزدهم هجری است. در تذکرۀ خطی حدیقهالشعراء تألیف دیوان بیگی شیرازی ص 188 از او ذکری رفته است. رجوع به فرهنگ سخنوران ص 590 شود
باقر (شیخ...) شیرازی، متخلص به ناطق. شاعری از قریۀ کویم شیراز است. در نسخۀخطی مرآت الفصاحه (مؤلف در اوایل قرن چهاردهم) از او ذکری رفته است. رجوع به فرهنگ سخنوران ص 589 شود
لغت نامه دهخدا

ناطق

ناطق
خطیب، سخنران، سخنگو، سخنور، نطاق، گویا، متکلم، جاندار، ذی روح، مدرک، آشکار، بین
متضاد: صامت
فرهنگ واژه مترادف متضاد