- ناق
- منتهی درجه. یا تاناق. تا آخرین درجه (یار و چاقو را تا ناقش توی تن مرد که فرو کرد)
معنی ناق - جستجوی لغت در جدول جو
- ناق
- منتهی درجه
تا ناق: تا آخرین درجه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ناینده
نقل کننده، روایت کننده، جابه جا کننده
ویژگی زهر کشنده که در همۀ بدن نفوذ کند
ش کننده، از بین برنده، کنایه از شکنندۀ عهد وپیمان
کسی که چیزی را مورد نقد و بررسی قرار می دهد، خصوصاً سخن، کسی که پول خوب را از بد جدا کند، سره کننده، زرسنج
شتر ماده، شتر، پستانداری نشخوار کننده و حلال گوشت با گردن دراز و پای بلند و یک یا دو کوهان بر پشت، بعیر، هیون، ابل، اشتر، خالۀ گردن دراز، جمل
ستور، جمع نوق و انواق
در علم نجوم صورت فلکی مشترکی در ذات الکرسی، حامل راس المغول و امراه المسلسله
بیماری که تازه بهبود یافته و هنوز ضعف دارد
ستور، جمع نوق و انواق
در علم نجوم صورت فلکی مشترکی در ذات الکرسی، حامل راس المغول و امراه المسلسله
بیماری که تازه بهبود یافته و هنوز ضعف دارد
آنچه کامل نیست مثلاً اطلاعات ناقص، معیوب مثلاً عضو ناقص، چیزی یا کسی که به حد کمال نرسیده
شترماده
آنکه چیزی را از جائی بجائی میبرد، نقل کننده خبر، راوی، روایت کننده
بنده آزاد، آزاد کرده
شکننده، پیمان شکن، باز کننده تاب شکننده: (آنهاکه اورابرین بعث همی کنندناقض این دولت اندنه ناصح وهادم این خاندانندنه خادم)، آنکه عهد خودرابشکندپیمان شکن
ناتمام، ناکامل، نیمه کاره، نادرست
نجات دهنده
تمیزدهنده، نقاد، بررسی کننده
آنکه بحث میکند از خبر و می کاود آنرا، کاونده
((قِ))
فرهنگ فارسی معین
آن که از بیماری بیرون آمده و هنوز کاملاً تندرست نشده، از بیماری برخاسته، بیمارخیز، جمع ناقهین
((قِ))
فرهنگ فارسی معین
ناتمام، نارسا، مقابل کامل
ناقص العقل: کنایه از کم خرد و احمق
ناقص الاعضاء: کنایه از کسی که در اعضای بدنش نقصی باشد
ناقص الخلقه: کنایه از آن که دارای نقص مادرزادی باشد
ناقص العضو: آن که عضوی از اعضای بدنش ناقص باشد
ناقص العقل: کنایه از کم خرد و احمق
ناقص الاعضاء: کنایه از کسی که در اعضای بدنش نقصی باشد
ناقص الخلقه: کنایه از آن که دارای نقص مادرزادی باشد
ناقص العضو: آن که عضوی از اعضای بدنش ناقص باشد
Oxymoronic
Bungling, Lacking, Imperfect, Inadequate, Injudicious, Partial, Scraggly
oxímoro
desajeitado, imperfeito, inadequado, imprudente, carente, parcial, desleixado
oxímoron
torpe, imperfecto, inadecuado, imprudente, carente, parcial, desaliñado
oksymoron
niezdarny, niedoskonały, niewystarczający, nierozważny, brakujący, częściowy, niechlujny
оксюморон
неуклюжий , несовершенный , неадекватный , неразумный , отсутствующий , частичный , неопрятный
оксиморон