کسی که چیزی را کشف و آشکار کند، کسی که چیز تازه ای بیاورد یا کاری بکند که نمونه و سرمشق از دیگران نگرفته باشد، سازندۀ چیزی بی مثل و بی نظیر، پدید آورندۀ هست از نیست، هستی بخش
کسی که چیزی را کشف و آشکار کند، کسی که چیز تازه ای بیاورد یا کاری بکند که نمونه و سرمشق از دیگران نگرفته باشد، سازندۀ چیزی بی مثل و بی نظیر، پدید آورندۀ هست از نیست، هستی بخش
آرد گندم که آن را دو بار بیخته باشند، نانی که از این نوع آرد پخته شود، برای مثال جوینی که از سعی بازو خورم / به از میده بر خوان اهل کرم (سعدی۱ - ۱۲۹)، نوعی حلوا
آرد گندم که آن را دو بار بیخته باشند، نانی که از این نوع آرد پخته شود، برای مِثال جوینی که از سعی بازو خورم / بِه از میده بر خوان اهل کرم (سعدی۱ - ۱۲۹)، نوعی حلوا
آنکه بارها در حرب فریب خورده باشد و مجرب شده. (منتهی الارب) (آنندراج). آنکه بارها در جنگ فریب خورده و آزموده شده باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به مخدّع شود
آنکه بارها در حرب فریب خورده باشد و مجرب شده. (منتهی الارب) (آنندراج). آنکه بارها در جنگ فریب خورده و آزموده شده باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به مُخَدَّع شود
از ’ودع’، تن آسان و آرام و قرار گیرنده. (آنندراج) : رجل متدع، مرد تن آسان فراخ زندگانی. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، آن که عضوی از اعضایش دردگین و سایر اندامش صحیح باشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، آرام و برقرار و ملایم. (ناظم الاطباء)
از ’ودع’، تن آسان و آرام و قرار گیرنده. (آنندراج) : رجل متدع، مرد تن آسان فراخ زندگانی. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، آن که عضوی از اعضایش دردگین و سایر اندامش صحیح باشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، آرام و برقرار و ملایم. (ناظم الاطباء)
ابداع شده. اختراع شده. آفریده: نخستین مبدعی است که خدای او را ابداع کرده است. (جامع الحکمتین) ، (اصطلاح فلسفی) عبارت از موجودی است که مسبوق به ماده و مدت نباشد... شیخ گوید هر موجودی که وجودش مسبوق به ماده نباشد مبدع است و شایسته و احق برای آنکه مبدع نامیده شود. موجودی است که بلاواسطه از ذات حق کسب فیض کرده و وجود یافته است که عقول می باشد. و گوید محدثی که مستوجب زمان نیست یاوجودش بعد از لیس مطلق است و یا بعد از لیس غیرمطلق است و بلکه بعد از عدم مقابل خاص در ماده ای موجود است، هرگاه وجودش بعد از لیس مطلق باشد نحوۀ صدور اواز علت صدور ابداعی است و برترین انحاء اعطاء وجود است. (فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی سیدجعفر سجادی). - مبدع اول، مراد از مبدع اول عقل اول است. (فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی)
ابداع شده. اختراع شده. آفریده: نخستین مبدعی است که خدای او را ابداع کرده است. (جامع الحکمتین) ، (اصطلاح فلسفی) عبارت از موجودی است که مسبوق به ماده و مدت نباشد... شیخ گوید هر موجودی که وجودش مسبوق به ماده نباشد مبدع است و شایسته و احق برای آنکه مبدع نامیده شود. موجودی است که بلاواسطه از ذات حق کسب فیض کرده و وجود یافته است که عقول می باشد. و گوید محدثی که مستوجب زمان نیست یاوجودش بعد از لیس مطلق است و یا بعد از لیس غیرمطلق است و بلکه بعد از عدم مقابل خاص در ماده ای موجود است، هرگاه وجودش بعد از لیس مطلق باشد نحوۀ صدور اواز علت صدور ابداعی است و برترین انحاء اعطاء وجود است. (فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی سیدجعفر سجادی). - مبدع اول، مراد از مبدع اول عقل اول است. (فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی)
میدع. میداعه. جامۀ کهنه، جامه دان یا جامه ای که بدان جامه را از گرد و غبار نگاهدارند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). میداعه. میدع. دامنک. ج، میدع. (مهذب الاسماء) ، جامه ای که هرروزه پوشند. ج، موادع. (ناظم الاطباء)
میدع. میداعه. جامۀ کهنه، جامه دان یا جامه ای که بدان جامه را از گرد و غبار نگاهدارند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). میداعه. میدع. دامنک. ج، میدع. (مهذب الاسماء) ، جامه ای که هرروزه پوشند. ج، موادع. (ناظم الاطباء)
آرد گندم دو بار بیخته: سوی گاویکسان بودکاه ودانه بکام خر اندر چه میده چه جودر. (ناصرخسرو)، نانی که از آرد بی سبوس پزند نان خشکار راز من ببری میده گردانی و نومیده خوری. (حدیقه)، حلوایی است و آن اقسام دارد: قسمی را از شیر گوسفند و شکرسفید پزند و قسم دیگرآنکه نشاسته و آرد گندم را درآب انگور کنند و چندان بجوشانند تا سخت شود و بعد از آن مغز گردکان و بادام کشیده باشند بریزند باسدق
آرد گندم دو بار بیخته: سوی گاویکسان بودکاه ودانه بکام خر اندر چه میده چه جودر. (ناصرخسرو)، نانی که از آرد بی سبوس پزند نان خشکار راز من ببری میده گردانی و نومیده خوری. (حدیقه)، حلوایی است و آن اقسام دارد: قسمی را از شیر گوسفند و شکرسفید پزند و قسم دیگرآنکه نشاسته و آرد گندم را درآب انگور کنند و چندان بجوشانند تا سخت شود و بعد از آن مغز گردکان و بادام کشیده باشند بریزند باسدق
درد سر یافته درد سر دهنده، جدا جدا کننده، آزار رسان گزایان راه نرم پیکان پهن، سخنور، کاردان: مرد دردسر داده شده آنچه موجب تصدیع و درد سر باشد دردسر دهنده
درد سر یافته درد سر دهنده، جدا جدا کننده، آزار رسان گزایان راه نرم پیکان پهن، سخنور، کاردان: مرد دردسر داده شده آنچه موجب تصدیع و درد سر باشد دردسر دهنده