معنی مودع - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با مودع
مودع
مودع
پدرود شده، آسایشجوی: اسپ پدرود کننده ودیعت نهاده امانت گذاشته شده
فرهنگ لغت هوشیار
مودع
مودع
تودیعشده. امانت گذاشته شده. سپرده شده: آنچه او بیان می کند مفصل تر و کامل تر از آن است که در خزانۀ حفظ ما مودع است. (تاریخ بیهق ص 11) ، موضوع. موضوعه. مودعه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
مودع
مودع
تن آسایی و فراخی زندگانی و عیش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مودع
مودع
پدرودکننده. (آنندراج). پدرودکننده یعنی رخصت کننده. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
مودع
مودع
اسب آساینده و آسایش جوی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، پدرود کرده شده. (آنندراج) (غیاث). مودعه
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.