جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مصدع

مصدع

مصدع
درد سر یافته درد سر دهنده، جدا جدا کننده، آزار رسان گزایان راه نرم پیکان پهن، سخنور، کاردان: مرد دردسر داده شده آنچه موجب تصدیع و درد سر باشد دردسر دهنده
فرهنگ لغت هوشیار

مصدع

مصدع
دردسر دهنده، آن چه که باعث زحمت شود
مصدع اوقات شدن: باعث دردسر شدن
مصدع
فرهنگ فارسی معین

مصدع

مصدع
کسی که جداجدا می کند. (ناظم الاطباء). جداکننده. (غیاث) ، آنکه دردسر می رساند. (ناظم الاطباء). دردسررساننده. (غیاث). گران. دردسردهنده. مایۀ دردسر. تصدیعافزا. سردردآرنده. سردردآور. (یادداشت مؤلف). هر چیزی که دردسر آورد و آزار رساند و اذیت کند.
- مصدع اوقات شدن، زحمت رسانیدن و آزار دادن.
- مصدع شدن، دردسر آوردن و اذیت کردن. (ناظم الاطباء). دردسر دادن. دردسر آوردن. (یادداشت مؤلف).
- ، زحمت رسانیدن. (ناظم الاطباء). زحمت دادن
لغت نامه دهخدا

مصدع

مصدع
راه نرم در زمین درشت. ج، مصادع. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا