جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مبدع

مبدع

مبدع
کسی که چیزی را کشف و آشکار کند، کسی که چیز تازه ای بیاورد یا کاری بکند که نمونه و سرمشق از دیگران نگرفته باشد، سازندۀ چیزی بی مثل و بی نظیر، پدید آورندۀ هست از نیست، هستی بخش
مبدع
فرهنگ فارسی عمید

مبدع

مبدع
ستور مانده کرده شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، تهی و خالی کرده شده. (ناظم الاطباء) ، باطل کرده شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

مبدع

مبدع
ابداع شده. اختراع شده. آفریده: نخستین مبدعی است که خدای او را ابداع کرده است. (جامع الحکمتین) ، (اصطلاح فلسفی) عبارت از موجودی است که مسبوق به ماده و مدت نباشد... شیخ گوید هر موجودی که وجودش مسبوق به ماده نباشد مبدع است و شایسته و احق برای آنکه مبدع نامیده شود. موجودی است که بلاواسطه از ذات حق کسب فیض کرده و وجود یافته است که عقول می باشد. و گوید محدثی که مستوجب زمان نیست یاوجودش بعد از لیس مطلق است و یا بعد از لیس غیرمطلق است و بلکه بعد از عدم مقابل خاص در ماده ای موجود است، هرگاه وجودش بعد از لیس مطلق باشد نحوۀ صدور اواز علت صدور ابداعی است و برترین انحاء اعطاء وجود است. (فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی سیدجعفر سجادی).
- مبدع اول، مراد از مبدع اول عقل اول است. (فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی)
لغت نامه دهخدا

مبضع

مبضع
چاقوی جراحی، نیشتَر، ابزار نوک تیز که با آن رگ می زنند، وسیلۀ رگ زدن،
نِشتَر، نیسو، نیشو، کَلَک
مبضع
فرهنگ فارسی عمید