جدول جو
جدول جو

معنی مچز - جستجوی لغت در جدول جو

مچز
از مراتع نشتای عباس آباد تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مچه
تصویر مچه
برغست، گیاهی بیابانی و خودرو مانند اسفناج با برگ های درشت و گل های ریز سفید یا سرخ رنگ که مصرف خوراکی دارد و خام و پختۀ آن خورده می شود
پژند، هنجمک، هجند، مجّه، بلغس، بلغست، یبست، ورغست، فرغست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معز
تصویر معز
عزیز کننده، گرامی دارنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماز
تصویر ماز
چین و شکن، برای مثال ای من رهی آن روی چون قمر / وآن زلف شبه رنگ پر ز مار (شهیدبلخی - شاعران بی دیوان - ۳۱)
شکاف، ترک
مازو، بلوط، ماده ای با مصرف دارویی و صنعتی که از ترشح یکی از انواع بلوط به دست می آید و بر اثر گزش حشره ای به صورت کروی درمی آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرز
تصویر مرز
قسمتی از زمین یا عارضۀ طبیعی که قلمرو دو کشور همسایه را جدا می کند
حد، سرحد، کنایه از هر چیز مشخص کننده یا محدودکنندۀ حد و دامنۀ چیزی مثلاً تورم از مرز بیست درصد فراتر رفت
کنایه از سرزمین، باغ، کشتزار
مرز و بوم: سرزمین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغز
تصویر مغز
بخش نرم و خاکستری رنگی که درون جمجمه قرار دارد، مخ، مادۀ چرب که میان استخوان جا دارد، آنچه در هستۀ میوه یا درون برخی میوه ها وجود دارد، کنایه از اصل و حقیقت چیزی، کنایه از سر، کنایه از نخبه، با استعداد، باهوش
مغز تیره: نخاع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میز
تصویر میز
وسیله ای پایه دار و مسطح برای قرار دادن اشیا
میزیدن، ادرار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرز
تصویر مرز
ممرز، درختی جنگلی که از چوب آن در صنعت و از میوۀ آن برای تهیۀ روغن استفاده می شود، تغر، تغار، جلم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرز
تصویر مرز
مقعد، سوراخ مقعد، برای مثال جغد که با باز و با کلنگان پرد / بشکندش پر و مرز گردد لت لت (عسجدی - ۲۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مچک
تصویر مچک
عدس، ماش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موز
تصویر موز
میوه ای دراز، خمیده و گوشتی که در نواحی گرمسیری به عمل می آید
فرهنگ فارسی عمید
میوه ای گرمسیری است که در مصر و یمن و هندوستان و فلسطین بسیار میباشد و درخت آن یکسال بیشتر بار نمیدهد و هر سال از بیخ میبرند باز بلند میشود و میوه میدهد و آن را به هندی کیله گویند و میوه آن خوشه ای و در هر خوشه دهها دانه میوه وجود دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میز
تصویر میز
کرسی را گویند که بر بالای آن طعام خورند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغز
تصویر مغز
ماده عصبی که در جوف کله سر واقع شده و آنرا پر کرده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منز
تصویر منز
نا آرام: مرد، گهواره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معز
تصویر معز
عزیز کننده، گرامی دارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرز
تصویر مرز
سرحد، دربند، حد فاصل میان دو کشور
فرهنگ لغت هوشیار
عدس ماش: بر آتش حسد دل زیرکترین خصم جوشد بر آن قیاس که در زیر با مچک. (سوزنی) توضیح بعضی مچک را بادام کوهی تلخ دانسته اند که آنرا بریان کرده در شور با و غذا های دوایی بجای روغن بکار برند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مچل
تصویر مچل
آدمی که مورد تمسخر عده ای قرار گیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معز
تصویر معز
((مُ عِ زّ))
عزت دهنده
فرهنگ فارسی معین
((مُ))
گیاهی است پایا از رده تک لپه ای ها که تیره خاصی را در این رده به نام تیره موزها به وجود آورده است. میوه اش گوشت دار و مطبوع و خوراکی است ومجموع میوها خوشه ای را به وجود می آورد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میز
تصویر میز
وسیله ای دارای چهار پایه که بر روی آن لوازم تحریر می گذارند و چیز می نویسند یا ظرف غذا چینند و جز آن
میزگرد: جلسه مذاکره ای که در آن هر یک از شرکت کنندگان اجازه دارد در بحث شرکت کند و نظر خود را بیان دارد، مقام، مسند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میز
تصویر میز
مهمان، اسباب مهمانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میز
تصویر میز
بول، شاش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مغز
تصویر مغز
((مَ))
ماده نرم و خاکستری رنگی که در کاسه سر یا میان استخوان است، عقل، فکر، شخص دانا و آگاه و نخبه، بخش درونی هر چیزی، وسط، میان، درون میوه هایی مانند، گردو، پسته، بادام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماز
تصویر ماز
شبکه ای از دالان های پیچ در پیچ و گمراه کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرز
تصویر مرز
شرابی که از گندم و گاورس و جو سازند، بوزه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرز
تصویر مرز
((مُ))
مقعد. سوراخ مقعد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرز
تصویر مرز
((مَ))
سرحد، کناره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مچک
تصویر مچک
((مَ چَ))
عدس، ماش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مچل
تصویر مچل
خوراکی و تنقلی که به هنگام کشیدن تریاک و شیره خورند، مزه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مچل
تصویر مچل
((مَ چَ))
کسی که مورد تمسخر عده ای قرار گرفته باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مچه
تصویر مچه
گیاهی است خودرو و بیابانی با گل های ریز و سفید مانند اسفناج که در پختن بعضی از خوراک ها بکار می رود، برغست، ورغست، بلغست، پژند، بلغس، هنجمک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماز
تصویر ماز
شکاف، ترک، چین و شکن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرز
تصویر مرز
حد
فرهنگ واژه فارسی سره