گریستن و به آواز بلند گریه کردن. (ناظم الاطباء). گریه کردن و گریستن باشد. (از برهان). مویه کردن. زاریدن. گریه کردن. (یادداشت مؤلف). بر مرده نوحه و زاری کردن. (ناظم الاطباء). نوحه کردن. (از برهان). شیون کردن: بدو گفت چندین چه مویی همی که تخت کیان را بشویی همی. فردوسی. بدرّید جامه به تن زال زر بمویید و بنشست بر خاک بر. فردوسی. کنون زود پیرایه بگشاز روی به پیش پدر شو به زاری بموی. فردوسی. از دولت ما دوست همی نازد گو ناز بر ذلت خود خصم همی موید گو موی. فرخی. ما به شادی همه گوییم که ای رود بموی ما به پدرام همی گوییم ای زیر بنال. فرخی. مرا همه کس گویند خیرخیر مموی مرا همه کس گویند خیرخیر منال. قطران تبریزی. هم بمویید هم از مویه گران درخواهید که بجز مویه گر خاص نشایید همه. خاقانی. بر واقعۀ رشید مویم یا تعزیت امام دارم. خاقانی. آن دل که رضای تو نجوید به گر به قضای بد بموید. نظامی. ای تن از جان بر دل چون نال نال ای دل از غم بر تن چون موی موی. خواجوی کرمانی. بس که در پرده چنگ گفت سخن ببرش موی تا نموید باز. حافظ. خنده و گریۀ عشاق زجای دگر است می سرایم به شب و وقت سحر می مویم. حافظ. ورجوع به مویه و مویه کردن شود
گریستن و به آواز بلند گریه کردن. (ناظم الاطباء). گریه کردن و گریستن باشد. (از برهان). مویه کردن. زاریدن. گریه کردن. (یادداشت مؤلف). بر مرده نوحه و زاری کردن. (ناظم الاطباء). نوحه کردن. (از برهان). شیون کردن: بدو گفت چندین چه مویی همی که تخت کیان را بشویی همی. فردوسی. بدرّید جامه به تن زال زر بمویید و بنشست بر خاک بر. فردوسی. کنون زود پیرایه بگشاز روی به پیش پدر شو به زاری بموی. فردوسی. از دولت ما دوست همی نازد گو ناز بر ذلت خود خصم همی موید گو موی. فرخی. ما به شادی همه گوییم که ای رود بموی ما به پدرام همی گوییم ای زیر بنال. فرخی. مرا همه کس گویند خیرخیر مموی مرا همه کس گویند خیرخیر منال. قطران تبریزی. هم بمویید هم از مویه گران درخواهید که بجز مویه گر خاص نشایید همه. خاقانی. بر واقعۀ رشید مویم یا تعزیت امام دارم. خاقانی. آن دل که رضای تو نجوید به گر به قضای بد بموید. نظامی. ای تن از جان بر دل چون نال نال ای دل از غم بر تن چون موی موی. خواجوی کرمانی. بس که در پرده چنگ گفت سخن ببرش موی تا نموید باز. حافظ. خنده و گریۀ عشاق زجای دگر است می سرایم به شب و وقت سحر می مویم. حافظ. ورجوع به مویه و مویه کردن شود
دویدن، با شتاب رفتن، تند رفتن، رفتن با شتاب و سرعت، پو گرفتن، تکیدن، تاختن، چرویدن به هر سو رفتن و جستجو کردن، برای مثال به گرد او نرسد پای جهد من هیهات / ولیک تا رمقی در تن است می پویم (سعدی۲ - ۵۲۶)
دَویدَن، با شتاب رفتن، تند رفتن، رفتن با شتاب و سرعت، پو گِرِفتَن، تَکیدَن، تاختَن، چَرْویدَن به هر سو رفتن و جستجو کردن، برای مِثال به گرد او نرسد پای جهد من هیهات / ولیک تا رمقی در تن است می پویم (سعدی۲ - ۵۲۶)
سبز شدن و برآمدن گیاه از زمین، رستن، نمو کردن، رشد کردن بعضی از اجزای بدن مثلاً روییدن مو، کنایه از بیرون آمدن چیزی از چیز دیگر مثلاً از گردنش سری دیگر رویید، کنایه از به وجود آمدن، ایجاد شدن، رویاندن، پروردن
سبز شدن و برآمدن گیاه از زمین، رستن، نمو کردن، رشد کردن بعضی از اجزای بدن مثلاً روییدن مو، کنایه از بیرون آمدن چیزی از چیز دیگر مثلاً از گردنش سری دیگر رویید، کنایه از به وجود آمدن، ایجاد شدن، رویاندن، پروردن