جدول جو
جدول جو

معنی موقوص - جستجوی لغت در جدول جو

موقوص
گردن شکسته گردن کوتاه گردن کوتاه، وقص آنست که دوم فاصله را بیفکنند مفاعلن ماند و مفاعلن چون از متفاعلن منشعب باشد آنرا موقوص خوانند یعنی گردن کوتاه و چون از سه متحرک فاصله بدین زحاف یکی ساقط میشود آنرا بکوتاهی گردن تشبیه کردند. (المعجم. مد. چا. 61: 1)
فرهنگ لغت هوشیار
موقوص
((مَ یا مُ))
گردن کوتاه، در علم عروض، وقص آن است که دوم فاصله را بیفکنند «مفاعلن» ماند و «مفاعلن» چون از «متفاعلن» منشعب باشد، آن را موقوص خوانند یعنی گردن کوتاه و چون از سه متحرک فاصله بدین زحاف یکی ساقط می شود آن را به ک
تصویری از موقوص
تصویر موقوص
فرهنگ فارسی معین
موقوص
در علم عروض ویژگی پایه ای که در آن متفاعلن به مفاعلن تغییر یافته باشد
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از موقوت
تصویر موقوت
ویژگی وقت معین شده، هنگام مقرر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منقوص
تصویر منقوص
کم شده، هرچه که در آن نقصان واقع شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موقوف
تصویر موقوف
وابسته، منوط، وقف شده، بازداشت شده، منتظر
فرهنگ فارسی عمید
آکیده، کاهیده کم کرده شده آنچه در وی نقصان واقع شود، نقص آن است که از مفاعلین معصوب نون بیندازی مفاعیل بماند بضم لام و مفاعیل چون از مفاعلتن منشعب باشد آنرا منقوص خوانند (المعجم. مد. چا 61: 1)، کلمه ای که آخر آن یاء باشد مانند قاضی و صافی
فرهنگ لغت هوشیار
هنگام معین کرده شده ایستاده کرده شده و ایستاده شده، توقف داده شده، بازداشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موقوس
تصویر موقوس
شتر گرگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موقود
تصویر موقود
آتش افروخته افروخته افروخته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موقوت
تصویر موقوت
زمان نشاخته وقت معین شده هنگام مقرر: (خود پیش از میقات موقوت تاتار از مقام موغان بر صوب اذر بیجان در حرکت آمد) (نفثه المصدور. چا. یز. 100)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موقوف
تصویر موقوف
((مُ))
بازداشته شده، ملکی که در راه خدا وقف شده، تعطیل شده، معلق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موقود
تصویر موقود
((مَ یا مُ))
افروخته شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موقوت
تصویر موقوت
((مَ یا مُ))
وقت معین شده، هنگام مقرر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منقوص
تصویر منقوص
((مَ))
کم کرده شده، آن چه در وی نقصان واقع شود، در علم عروض، نقص آن است که از «مفاعیلن» معصوب نون بیندازی، «مفاعیل» بماند به ضم لام و «مفاعیل» چون از «مفاعلتن» منشعب باشد، آن را منقوص خوانند، کلمه ای که آخر آن یاء باشد
فرهنگ فارسی معین