معنی موقود
موقود
((مَ یا مُ))
افروخته شده
تصویر موقود
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با موقود
موقود
موقود
آتش افروخته افروخته افروخته شده
فرهنگ لغت هوشیار
موقود
موقود
افروخته شده. (ناظم الاطباء). آتش افروخته. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
مولود
مولود
آنکه به دنیا آمده، زاده شده
فرهنگ نامهای ایرانی
مولود
مولود
فرزند، فرزاد
فرهنگ واژه فارسی سره
موعود
موعود
سررسید
فرهنگ واژه فارسی سره
موجود
موجود
باشنده، هستار، هستنده، پدیده، هستی
فرهنگ واژه فارسی سره
مفقود
مفقود
گم کرده شده، گم شده
فرهنگ فارسی عمید
معقود
معقود
گره کرده، بند کرده، بسته شده
فرهنگ فارسی عمید
موقوت
موقوت
ویژگی وقت معین شده، هنگام مقرر
فرهنگ فارسی عمید