جدول جو
جدول جو

معنی منقوص

منقوص
(مَ)
آنکه در آن نقصان واقع شود. (منتهی الارب) (آنندراج). کم کرده شده و آنکه در وی نقصان واقع شود. (ناظم الاطباء).
- غیرمنقوص، بدون کم و کاست. ناکاسته: و انا لموفوهم نصیبهم غیر منقوص. (قرآن 109/11).
، شکسته. مخفف. (یادداشت مرحوم دهخدا) و رمرم منقوص رمرام. (المرصع) (یادداشت ایضاً) ، از اجزای عروض آنکه عصب و کف ّ پذیرفته باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نقص آن است که از مفاعیلن معصوب نون بیندازی مفاعیل بماند به ضم لام، و مفاعیل چون از مفاعلتن منشعب باشد آن را منقوص خوانند. (المعجم چ دانشگاه ص 82). نزد شعرا رکنی را نامند که در آن نقص واقع شود. (از کشاف اصطلاحات الفنون) ، به معنی دیگر نیز اطلاق کنند و آن چنان است که اگر در شعری از اول مصراعهای او کلمه ای برداری باقیمانده را وزن و معنی درست باشد و وزن آن از بحری دیگری شود. مثال شعر:
درد هجر آمد و بفزود مرا حسرت و غم
صبر و آرام شد از جانم با دوست به هم.
این شعر از بحر رمل مخبون است و اگر کلمه ’درد’ و ’صبر’ دور کنی، رباعی شود و این لاحق است به متلون. (کشاف اصطلاحات الفنون) ، (اصطلاح صرفی) اسمی که آخر آن یاء ماقبل مکسور باشد مانند قاضی. (از تعریفات جرجانی). نزد صرفیان ناقص را گویند. (از کشاف اصطلاحات الفنون). نزد صرفیان کلمه ای باشد که آخر آن یاء باشد مثل قاضی و صافی. (فرهنگ علوم نقلی تألیف سجادی)
لغت نامه دهخدا