موقوت موقوت زمان نشاخته وقت معین شده هنگام مقرر: (خود پیش از میقات موقوت تاتار از مقام موغان بر صوب اذر بیجان در حرکت آمد) (نفثه المصدور. چا. یز. 100) فرهنگ لغت هوشیار
موقوت موقوت محدودشده به هنگام. (ناظم الاطباء). هنگام معین کرده شده. (آنندراج). محدود به اوقات معینه. (یادداشت مؤلف). و رجوع به موقت شود. - امر موقوت، کار معین که دارای وقت و هنگام باشد. - وقت موقوت، هنگام معین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) لغت نامه دهخدا
ممقوت ممقوت دشمن داشته دشمن داشته شده مبغوض: (طوطیی را با زاغی در قفس کردند. . میگفت این چه طلعت مکروه است و هیات ممقوت.) (گلستان. چا. فروغی ص 132) فرهنگ لغت هوشیار