- موطن
- جای، بودنگاه، اقامتگاه، آرامگاه
معنی موطن - جستجوی لغت در جدول جو
- موطن ((مُ طِ))
- وطن، جمع مواطن
- موطن
- وطن، میهن، زادگاه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
باورمند
میهن یابی، دلبستگی وطن اختیار کردن جای گزیدن
یقین دارنده، یقین کننده
ضعیف کننده، سست کننده، خوار کننده، توهین آمیز
وطن اختیار کردن، شهری را وطن خود قرار دادن، جا گرفتن، خود را برای امری یا پیشامدی آماده کردن و دل بر آن نهادن
موطن ها، وطن ها، میهن ها، زادگاه ها، جمع واژۀ موطن
کسی که در شهری اقامت کند و آنجا را وطن خود قرار دهد
متدین، با ایمان، از نام های خداوند، کنایه از خطابی معترضانه به مردان، چهلمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای هشتادوپنج آیه
کمر باریک میان باریک
جای گزیده، ساکن و مقیم، اهل جایی، وطن گزیده، مقیم
آغل: نزدیک آب خوابگاه شتر، آغل گوسفند نزدیک آب، جمع معاطن
یقین دارنده و پندارنده
جای پا جای گام پاگاه
فرانسوی یخرفت
بانگی نیاخوان آنکه اذان گوید بانگ نماز گوینده، جمع موذنین: ناگاه موذن بانگ نماز می کرد. آگاهی دهنده، اعلام کننده
جمع موطن، جایباش ها میهن ها زاد بومان جمع موطن وطنها میهن ها
نیمی از شب این واژه در فارسی برابر با خوار ساز زبون کننده به کار می رود در تازی واژه مهین آرشی نزدیک به آن دارد و برابر است با خوار سست واژه موهون نیز چنین آرشی دارد موهن در آنندراج و لاروس نیامده است. خوار کننده سست و ضعیف کننده، زننده توهین آمیز: (کلمات موهن بر زبان راند. {توضیح موهن بر وزن} موجر {که معمولا بمعنی اهانت کننده استعمال میشود در لغت بمعنی ضعیف کننده است. در زبان عربی بجای آن} مهین {گویند (صحاح)
باور دار گرویده کسی که بخدا و رسول ایمان آورده دارنده ایمان با ایمان برویده گرویده، جمع مومنون مومنین: اگر مومن بود او را رزق دهد در دنیا و مزد بزرگوار در آخرت. گرونده به خدای تعالی، قبول کننده شریعت، دیندار و متدین
اذان گو
جامۀ ظریف آستر
جای پا، قدمگاه
Devout, Pious
devoto, piedoso
pobożny
благочестивый