جدول جو
جدول جو

معنی مواشکه - جستجوی لغت در جدول جو

مواشکه
(مُ شِ کَ)
مؤنث مواشک. (منتهی الارب). زن شتابندۀ تیزرو. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مواشکه
(عَ مَ)
شتاب رفتن (لغت ردیه است). (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مبارکه
تصویر مبارکه
(دخترانه)
مؤنث مبارک، خوش یمن، خجسته، فرخنده، از نامهای فاطمه (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مضاحکه
تصویر مضاحکه
با هم خندیدن، به خنده آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معاشقه
تصویر معاشقه
با کسی عشق ورزیدن، عشق بازی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متارکه
تصویر متارکه
جدا شدن زن وشوهر از یکدیگر، طلاق، ترک کردن موقت جنگ، کنایه از جدایی، ترک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملایکه
تصویر ملایکه
ملک، فرشته، موجودی آسمانی و غیر قابل رؤیت که مامور اجرای اوامر الهی است و مرتکب گناه نمی شود، طایر قدس، امشاسپند، فریشته، طایر فلک، امهراسپند، فروهنده
فرهنگ فارسی عمید
(مُ بَ کَ)
تخالط و آمیختگی با یکدیگر. مشابکت: امور آن حضرت بمشارکت و مشابکت و موافقت و مطابقت ایشان در نباهت قدر و... بعیوق رسید. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 52). چون ابوعلی از آمدن او خبر گشت روی به جرجان آورد و بر امید میعادی که میان او و فخرالدوله رفته بود و در مشابکت و موافقت در مصالح یکدیگر. (ترجمه تاریخ یمینی ص 136). میان هر دو مملکت معاقد مشابکت و مصاهرت مستمر گشت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 277)
لغت نامه دهخدا
(سَ عَ فَ)
برکت دادن خدای کسی را. (آنندراج). برکت کردن. (تاج المصادر بیهقی) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ کَ)
مؤنث مبارک. ج، مبارک. (ناظم الاطباء). تأنیث مبارک: انا انزلناه فی لیله مبارکه. (قرآن 3/44).
- لیلهالمبارکه، شب نیمۀ شعبان. شب برات. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
، گندم دراز خوشه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، طیبه. مقابل ردیه: سورۀ مبارکه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ کِ)
دهی از دهستان ’هرات مروست’ است که در بخش شهر بابک شهرستان یزد واقع است و 132 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(سَ قَ دَ)
جماع کردن. (ترجمان القرآن) (دهار) (آنندراج). با کسی جماع کردن. (تاج المصادر بیهقی). جماع کردن زن را، یا هر دو در یک جامه شدن و ظاهر بدن ایشان (زن و مرد) باهم سودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، به خودی به کاری قیام کردن. (دهار) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). به خودی خود کردن کاری را و به دست خود اجرای آن کار نمودن. (ناظم الاطباء). به خود به کاری در شدن. (آنندراج). و رجوع به مباشرت شود
لغت نامه دهخدا
(دُ اَ لَ کَ / کِ)
مرکب از: دو+ الک + ه نسبت، دو بار بیخته: نان دوالکه، نانی که آرد آن سبوس و نخاله کمتر از حد عادی و معمولی دارد. (یادداشت مؤلف) ، دوتنوره. دوباره تنور. دوآتشه. (یادداشت مؤلف). که دو بار آرد آن را با الک بیخته و گرفته باشند، نوعی نان خشک بی روغن و شکر. رجوع به دوآتشه و دوتنوره شود
لغت نامه دهخدا
(صَم م)
انبازی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). با یکدیگر انبازی کردن. (دهار) (از اقرب الموارد). با کسی انبازی کردن. (زوزنی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن). شارکت فلاناً مشارکه و شراکا، شریک فلان گردیدم من. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
آرزومند جماع شدن دو مردبا هم و گذاشتن نرۀ خود را بر روی شکم یکدیگر و فشردن آن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَطْوْ)
از کوه درگذشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ شِ)
شتابندۀ تیزرو. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مضاحکه و مضاحکت در فارسی: همخندی، بیشخندی ابهم خندیدن، غلبه کردن برکسی در خنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاشقه
تصویر معاشقه
عشقبازی با هم
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ماشیه: چارپایان مانند گاو گوسفند شتر، مالیات چارپا مالیاتی که بگاو و استر و خر تعلق میگیرد مواشیه
فرهنگ لغت هوشیار
مباشرت در فارسی: کار گزاری پاکاری پیشکاری، سرپرستی، جالش گای آرامش، کار پردازی
فرهنگ لغت هوشیار
مبارکه در فارسی مونث مبارک: همایون فرخ و گندم دراز خوشه مونث مبارک جمع مبارکات: این طبقه بدر دولتخانه مبارکه جمع شده در برابر درگاه رحل اقامت انداختند. یا لیله مبارک قدم. هر شب از شبهای مقدس، شب نیمه شعبان
فرهنگ لغت هوشیار
ملایکه و ملائکه در فارسی، جمع ملاک، فرشتگان پیغام ها جمع ملک و ملائک فرشتگان: ( ... و ملایکه باستماع مجلس مبادرت نمودند) (جوامع الحکایات 76: 1) توضیح در فارسی گاه بجای مفرد آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مماحکه
تصویر مماحکه
ستیهیدن کینه شتری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مماشاه
تصویر مماشاه
مماشات در فارسی: راه آمدن با کسی، ساز گاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملایکه
تصویر ملایکه
جمع ملک و ملائک فرشتگان
فرهنگ لغت هوشیار
جفای یکدیگر بگذاشتن، مصالحه کردن در بیع، دست برداشتن از یکدیگر، قطع رابطه با همسر خویش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاشره
تصویر معاشره
معاشرت در فارسی: همزیستی، آمیزش آمد و شد همامیزی، گفت و شنود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاشقه
تصویر معاشقه
((مُ شَ قَ یا ش ق))
عشق ورزیدن با کسی، عشقبازی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مضاحکه
تصویر مضاحکه
((مُ حَ کَ یا کِ))
با هم خندیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملایکه
تصویر ملایکه
((مَ یِ کِ))
ج. ملک، فرشتگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متارکه
تصویر متارکه
((مُ رِ کِ))
ترک جنگ ومخاصمه، جدایی زن و شوهر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملائکه
تصویر ملائکه
((مَ ئِ کِ))
جمع ملک، فرشتگان، ملائک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معاشقه
تصویر معاشقه
مهرورزی، هم مهری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متارکه
تصویر متارکه
جدایی
فرهنگ واژه فارسی سره