معنی مضاحکه - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با مضاحکه
مضاحکه
مضاحکه
مضاحکه و مضاحکت در فارسی: همخندی، بیشخندی ابهم خندیدن، غلبه کردن برکسی در خنده
فرهنگ لغت هوشیار
مضاحکه
مضاحکه
باکسی خندیدن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار چ بنیاد فرهنگ) (از اقرب الموارد) ، غلبه کردن بر کسی در خندیدن. (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط)
لغت نامه دهخدا
مزاحکه
مزاحکه
دور گردانیدن از خود. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ملاحکه
ملاحکه
سخت کردن پیوستگی چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). چیزی را به چیزی چسباندن. (از اقرب الموارد) ، درآمدن چیزی در چیزی. یقال: لوحک فقار ظهره، ای دخل بعضها فی بعض. (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مماحکه
مماحکه
ستیهیدن و لجاجت کردن. (از ناظم الاطباء). تماحک. (منتهی الارب). با هم ستیهیدن. (آنندراج). لجاجت کردن و دشمنی کردن. مخاصمه و لجاج کردن. (از اقرب الموارد). با یکدیگر لجاج کردن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
مضاحاه
مضاحاه
آمدن کسی را وقت چاشت. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : ضاحاه مضاحاهً و ضحاءً، هنگام چاشت آمد او را. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.