معنی معاشقه - فرهنگ واژه فارسی سره
واژههای مرتبط با معاشقه
معاشقه
- معاشقه
- عشقبازی با هم. (ناظم الاطباء). عشقبازی کردن. تصابی. (یادداشت به خطمرحوم دهخدا). و رجوع به مادۀ قبل و ذیل آن شود
لغت نامه دهخدا
معاشقه
- معاشقه
- تجمش، عشقبازی، عشق ورزی، معاشقت، مغازله، ملاعبه، مهرورزی، عشقبازی کردن، مهر ورزیدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
معانقه
- معانقه
- دست در گردن یکدیگر انداختن، همدیگر را در آغوش کشیدن، عِناق
فرهنگ فارسی عمید
معاشره
- معاشره
- معاشرت در فارسی: همزیستی، آمیزش آمد و شد همامیزی، گفت و شنود
فرهنگ لغت هوشیار
معانقه
- معانقه
- با هم گردن مقارن ساختن و با هم بغل گیر شدن، روبوسی یکدیگر و ببغل گیری همدیگر را
فرهنگ لغت هوشیار