جمع واژۀ ماخره. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ ماخره به معنی کشتی که در رفتن بانگ کند و یا کشتی که بشکافد آب را به سینۀ خود. (آنندراج). رجوع به ماخره شود، جمع واژۀ ماخر. (منتهی الارب). رجوع به ماخر شود، جمع واژۀ ماخور. (منتهی الارب). رجوع به ماخور شود
جَمعِ واژۀ ماخره. (ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ ماخره به معنی کشتی که در رفتن بانگ کند و یا کشتی که بشکافد آب را به سینۀ خود. (آنندراج). رجوع به ماخره شود، جَمعِ واژۀ ماخر. (منتهی الارب). رجوع به ماخر شود، جَمعِ واژۀ ماخور. (منتهی الارب). رجوع به ماخور شود
جمع واژۀ منخور. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، جمع واژۀ منخر، به معنی سوراخ بینی است. (غیاث) (آنندراج). - مناخیر در، کنایه از تختۀ کم عرض که بر کنارۀ یک لخت ملصق کنند تا لخت دیگر به وقت بستن دروازه بر آن قرار گیرد. آن را بینی در گویند و مناخیر اگرچه صیغۀ جمع است، لیکن در ترکیب با لفظ ’در’ به معنی واحد مستعمل می شود. (غیاث) (آنندراج)
جَمعِ واژۀ مُنخور. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، جَمعِ واژۀ منخر، به معنی سوراخ بینی است. (غیاث) (آنندراج). - مناخیر در، کنایه از تختۀ کم عرض که بر کنارۀ یک لخت ملصق کنند تا لخت دیگر به وقت بستن دروازه بر آن قرار گیرد. آن را بینی در گویند و مناخیر اگرچه صیغۀ جمع است، لیکن در ترکیب با لفظ ’در’ به معنی واحد مستعمل می شود. (غیاث) (آنندراج)
جمع واژۀ میشار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ میشار به معنی اره. (آنندراج). و رجوع به میشار شود، جمع واژۀ موشور. (المنجد). رجوع به موشور شود
جَمعِ واژۀ میشار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ میشار به معنی اره. (آنندراج). و رجوع به میشار شود، جَمعِ واژۀ موشور. (المنجد). رجوع به موشور شود
جمع مدبور، بخت برگشتگان تیره بختان خستگان زخمیان جمع مدبور بدبختان: سلطان بفرمود تابر سبیل استدارج... لشکر او پشت فرا دادند و آن مدابیر بدان خدعت مغرور گشتند... توضیح مدبور در دزی ذکر گردیده
جمع مدبور، بخت برگشتگان تیره بختان خستگان زخمیان جمع مدبور بدبختان: سلطان بفرمود تابر سبیل استدارج... لشکر او پشت فرا دادند و آن مدابیر بدان خدعت مغرور گشتند... توضیح مدبور در دزی ذکر گردیده