جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مزامیر

مزامیر

مزامیر
جمع مزمار، نای ها، نایسرودها جمع مزمار: نیهای نوازندگی، سرودها و اشعاری که بانی نواخته شود
فرهنگ لغت هوشیار

مزامیر

مزامیر
جَمعِ واژۀ مِزمار. نای هاو دف ها یا سرود و آواز نیکو. (از منتهی الارب)، نی ها که آن را می نوازند، در عرف جمع ساز مطربان را گویند. (آنندراج) :
به نغمه های مزامیر عشق او مستم
شراب وصلت دایم مرا شده ست حلال.
سنائی.
، جَمعِ واژۀ مزمار یا مزمور (م ُ /م َ) . انواع دعا. (از منتهی الارب)،
{{اِسمِ خاص}} مزامیر داود، آنچه از کتاب زبور می سرائیدند آن را. (منتهی الارب). مزامیر داود همان زبور است. (ابن الندیم) :
آتشی از سوز عشق در دل داود بود
تا به فلک می رود بانگ مزامیر او.
سعدی.
همه گویند و سخن گفتن سعدی دگر است
همه دانند مزامیر نه همچون داود.
سعدی.
و رجوع به مزمار شود
لغت نامه دهخدا

مسامیر

مسامیر
جمع مسمار، میخ ها میخ های آهنین جمع مسمار میخهای آهنین: سیل از اطراف عیون بر طبقات ز جاجی افتاده و مسام جلد زمین بمسامیر جلیدی درهم دوخته
فرهنگ لغت هوشیار

حزامیر

حزامیر
جَمعِ واژۀ حذمور: اخذه بحزامیره، گرفت تمام آن را. (منتهی الارب). رجوع به حذافیر شود
لغت نامه دهخدا