صفت و پیشه و شغل میرآخور. اصطبل سالاری: کز پی میرآخوری در پایگاه رخش او آخشیجان جان رستم را مکرر ساختند. خاقانی. میرآخوری تو چرخ را کار کاه و جو از آن کشد در انبار. نظامی. و رجوع به میرآخور شود
صفت و پیشه و شغل میرآخور. اصطبل سالاری: کز پی میرآخوری در پایگاه رخش او آخشیجان جان رستم را مکرر ساختند. خاقانی. میرآخوری تو چرخ را کار کاه و جو از آن کشد در انبار. نظامی. و رجوع به میرآخور شود
جستن مهر. طلب محبت. دوستی خواهی. شفقت جویی: چه جوئی مهر کین جوئی که با او حدیث مهرجوئی درنگیرد. خاقانی. ، دوستی و عشق و محبت طلبی: چون صبح ز روی تازه روئی می کرد نشاط مهرجوئی. نظامی
جستن مهر. طلب محبت. دوستی خواهی. شفقت جویی: چه جوئی مهر کین جوئی که با او حدیث مهرجوئی درنگیرد. خاقانی. ، دوستی و عشق و محبت طلبی: چون صبح ز روی تازه روئی می کرد نشاط مهرجوئی. نظامی
در بیت زیر از فردوسی ظاهراً به معنی درد عشق کشیده است و لاغر و رنجور از دوستی و عشق: چراغی است مر تیره شب را بسیچ به بد تا توانی تو هرگز مپیچ چو سی روز گردش بپیمایدا دو روز و دو شب روی ننمایدا پدید آید آنگاه باریک و زرد چو روی کسی کو بود مهرخورد. فردوسی
در بیت زیر از فردوسی ظاهراً به معنی درد عشق کشیده است و لاغر و رنجور از دوستی و عشق: چراغی است مر تیره شب را بسیچ به بد تا توانی تو هرگز مپیچ چو سی روز گردش بپیمایدا دو روز و دو شب روی ننمایدا پدید آید آنگاه باریک و زرد چو روی کسی کو بود مهرخورد. فردوسی
عمل مهردار. شغل مهردار: در بعضی ایام به دستوری که معمول است شغل مهرداری بدون تیول داده شده. (تذکرهالملوک ص 25). شغل مهرداری در قدیم الایام آن بوده که ارقام وزارتها و استیفاها و کلانترها... و غیره را بعد از ثبت دفاتر به مهر همایون... مهر می نموده. (تذکرهالملوک ص 25). در این ایام مهرداری مهر همایون را قبلۀ عالم به دستور سابق به مقرب الخاقان اﷲدادبیک شفقت فرموده اند. (تذکرهالملوک ص 25)
عمل مهردار. شغل مهردار: در بعضی ایام به دستوری که معمول است شغل مهرداری بدون تیول داده شده. (تذکرهالملوک ص 25). شغل مهرداری در قدیم الایام آن بوده که ارقام وزارتها و استیفاها و کلانترها... و غیره را بعد از ثبت دفاتر به مهر همایون... مهر می نموده. (تذکرهالملوک ص 25). در این ایام مهرداری مهر همایون را قبلۀ عالم به دستور سابق به مقرب الخاقان اﷲدادبیک شفقت فرموده اند. (تذکرهالملوک ص 25)
مهرورزی. ابراز محبت. ابراز عشق و شوق. دوستی: چرا از ویس جستم مهرکاری چرا از دایه جستم استواری. (ویس و رامین) چو عاشق را نباشد بردباری نبیند خرمی از مهرکاری. (ویس و رامین). دریغ آن مهر و آن امیدواری که جانم را بد اندر مهرکاری. (ویس و رامین). ببین جان مرا در مهرکاری بدین سختی و رسوائی و زاری. (ویس و رامین). بدین سختی چه باید مهرکاری بدین خواری چه باید دوستداری. (ویس و رامین)
مهرورزی. ابراز محبت. ابراز عشق و شوق. دوستی: چرا از ویس جُستم مهرکاری چرا از دایه جستم استواری. (ویس و رامین) چو عاشق را نباشد بردباری نبیند خرمی از مهرکاری. (ویس و رامین). دریغ آن مهر و آن امیدواری که جانم را بد اندر مهرکاری. (ویس و رامین). ببین جان مرا در مهرکاری بدین سختی و رسوائی و زاری. (ویس و رامین). بدین سختی چه باید مهرکاری بدین خواری چه باید دوستداری. (ویس و رامین)
عمل مهرورز. کسب مهر و محبت و مهربانی. (ناظم الاطباء). عشق ورزی: پیش از اینت بیش از این غمخواری عشاق بود مهرورزی تو با ما شهرۀ آفاق بود. حافظ. عقل کل را رای محمودت ایاز خاص خواند مهرورزی با ایاز از خسرو غزنین خوش است. کاتبی
عمل مهرورز. کسب مهر و محبت و مهربانی. (ناظم الاطباء). عشق ورزی: پیش از اینت بیش از این غمخواری عشاق بود مهرورزی تو با ما شهرۀ آفاق بود. حافظ. عقل کل را رای محمودت ایاز خاص خواند مهرورزی با ایاز از خسرو غزنین خوش است. کاتبی
ابوالحسن علی بن محمد معروف به بدیهی. از اهل شهرزور بود و شعر بسیار گفت لیکن برخلاف آنچه از لقبش مستفاد میشود شعر به بدیهه نمیتوانست گفت. صاحب بن عباد از او انتقاد و ابوبکر خوارزمی دفاع کرده است. (از کتاب صاحب بن عباد تألیف بهمنیار ص 151) ابواحمد القاسم بن المظفر بن علی. حاکم اربل و سنجار. او جد خاندان شهرزوریهای قضات شام و الجزیره است و همه بدو منسوبند و در 489 هجری قمریدر موصل درگذشته است. (از اعلام زرکلی ج 2 ص 786)
ابوالحسن علی بن محمد معروف به بدیهی. از اهل شهرزور بود و شعر بسیار گفت لیکن برخلاف آنچه از لقبش مستفاد میشود شعر به بدیهه نمیتوانست گفت. صاحب بن عباد از او انتقاد و ابوبکر خوارزمی دفاع کرده است. (از کتاب صاحب بن عباد تألیف بهمنیار ص 151) ابواحمد القاسم بن المظفر بن علی. حاکم اربل و سنجار. او جد خاندان شهرزوریهای قضات شام و الجزیره است و همه بدو منسوبند و در 489 هجری قمریدر موصل درگذشته است. (از اعلام زرکلی ج 2 ص 786)
بهانه آوری. معذرت خواهی. پوزش خواهی: چنان کن که فردا در آن داوری نگیرد زبانت به عذرآوری. نظامی. بزرگان لشکر به عذرآوری پشیمان شدند از چنان داوری. نظامی. به عذر آوری خواهش امروز کن که فردا نماند مجال سخن. سعدی. - روز عذرآوری، روز قیامت: بپرهیزم از روزعذرآوری بپرهیزگاری کنم داوری. نظامی
بهانه آوری. معذرت خواهی. پوزش خواهی: چنان کن که فردا در آن داوری نگیرد زبانت به عذرآوری. نظامی. بزرگان لشکر به عذرآوری پشیمان شدند از چنان داوری. نظامی. به عذر آوری خواهش امروز کن که فردا نماند مجال سخن. سعدی. - روز عذرآوری، روز قیامت: بپرهیزم از روزعذرآوری بپرهیزگاری کنم داوری. نظامی
زورمندی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زورمندی. نیرومندی. پهلوانی. (فرهنگ فارسی معین). قوت و طاقت و نیرو و زبردستی و غلبه. (ناظم الاطباء) : استاد را به زورآوری بر من دست نبود. (گلستان). با همه زورآوری و مردی و شیری مرد ندانم که از کمند تو جسته ست. سعدی. شکرانۀ زورآوری روز جوانی آن است که قدر پدر پیر بدانی. سعدی. نه هرکه دعوی زورآوری کند با ما به سر رود که سعادت به پهلوانی نیست. سعدی. چو با زورمندان فتد داوری گریزندگی به که زورآوری. امیرخسرو. رجوع به زور و دیگر ترکیبهای آن شود
زورمندی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زورمندی. نیرومندی. پهلوانی. (فرهنگ فارسی معین). قوت و طاقت و نیرو و زبردستی و غلبه. (ناظم الاطباء) : استاد را به زورآوری بر من دست نبود. (گلستان). با همه زورآوری و مردی و شیری مرد ندانم که از کمند تو جسته ست. سعدی. شکرانۀ زورآوری روز جوانی آن است که قدر پدر پیر بدانی. سعدی. نه هرکه دعوی زورآوری کند با ما به سر رود که سعادت به پهلوانی نیست. سعدی. چو با زورمندان فتد داوری گریزندگی به که زورآوری. امیرخسرو. رجوع به زور و دیگر ترکیبهای آن شود
دهی است از دهستان حیات داود بخش گناوۀ شهرستان شیراز که در 20 هزارگزی خاور گناوه قرار دارد. جلگه ای معتدل و مرطوب و دارای 300 تن سکنه است. آب آنجا از چاه و محصول عمده اش غلات و خرما و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان حیات داود بخش گناوۀ شهرستان شیراز که در 20 هزارگزی خاور گناوه قرار دارد. جلگه ای معتدل و مرطوب و دارای 300 تن سکنه است. آب آنجا از چاه و محصول عمده اش غلات و خرما و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)