جدول جو
جدول جو

معنی مهرکاری

مهرکاری(مِ)
مهرورزی. ابراز محبت. ابراز عشق و شوق. دوستی:
چرا از ویس جستم مهرکاری
چرا از دایه جستم استواری.
(ویس و رامین)
چو عاشق را نباشد بردباری
نبیند خرمی از مهرکاری.
(ویس و رامین).
دریغ آن مهر و آن امیدواری
که جانم را بد اندر مهرکاری.
(ویس و رامین).
ببین جان مرا در مهرکاری
بدین سختی و رسوائی و زاری.
(ویس و رامین).
بدین سختی چه باید مهرکاری
بدین خواری چه باید دوستداری.
(ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا

واژه‌های مرتبط با مهرکاری

مهرداری

مهرداری
عمل مهردار. شغل مهردار: در بعضی ایام به دستوری که معمول است شغل مهرداری بدون تیول داده شده. (تذکرهالملوک ص 25). شغل مهرداری در قدیم الایام آن بوده که ارقام وزارتها و استیفاها و کلانترها... و غیره را بعد از ثبت دفاتر به مهر همایون... مهر می نموده. (تذکرهالملوک ص 25). در این ایام مهرداری مهر همایون را قبلۀ عالم به دستور سابق به مقرب الخاقان اﷲدادبیک شفقت فرموده اند. (تذکرهالملوک ص 25)
لغت نامه دهخدا

مهرگانی

مهرگانی
مهرگان، در موسیقی از الحان سی گانۀ باربد، برای مِثال چو نو کردی نوای مهرگانی / ببردی هوش خلق از مهربانی (نظامی۱۴ - ۱۸۰)
مهرگانی
فرهنگ فارسی عمید

شهرداری

شهرداری
سازمانی که در هر شهر برای پاکیزه نگهداشتن کوچه ها، خیابان ها، مواظبت باغ های عمومی، روشنایی شهر، تقسیم آب و تعیین نرخ خواربار تشکیل می شود و زیر نظر انجمن شهر یا وزارت کشور قرار دارد
شهرداری
فرهنگ فارسی عمید