عمل مهرورز. کسب مهر و محبت و مهربانی. (ناظم الاطباء). عشق ورزی: پیش از اینت بیش از این غمخواری عشاق بود مهرورزی تو با ما شهرۀ آفاق بود. حافظ. عقل کل را رای محمودت ایاز خاص خواند مهرورزی با ایاز از خسرو غزنین خوش است. کاتبی
دوستی کردن. محبت کردن. عاشق بودن. عشق باختن. عشق ورزیدن: کمتر از ذره نه ای پست مشو مهر بورز تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان. حافظ. مهر می ورزم و امید که این فن شریف چون هنرهای دگر موجب حرمان نشود. حافظ