جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مهر ورزی

مهرورزی

مهرورزی
عمل مهرورز. کسب مهر و محبت و مهربانی. (ناظم الاطباء). عشق ورزی:
پیش از اینت بیش از این غمخواری عشاق بود
مهرورزی تو با ما شهرۀ آفاق بود.
حافظ.
عقل کل را رای محمودت ایاز خاص خواند
مهرورزی با ایاز از خسرو غزنین خوش است.
کاتبی
لغت نامه دهخدا

مهر ورزیدن

مهر ورزیدن
محبت داشتن اظهارعلاقه کردن: کمتراز ذره نه یی پست مشو مهر بورز تا بخلوتگه خورشید رسی چرخ زنان. (حافظ. 276)
فرهنگ لغت هوشیار

مهر ورزیدن

مهر ورزیدن
دوستی کردن. محبت کردن. عاشق بودن. عشق باختن. عشق ورزیدن:
کمتر از ذره نه ای پست مشو مهر بورز
تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان.
حافظ.
مهر می ورزم و امید که این فن شریف
چون هنرهای دگر موجب حرمان نشود.
حافظ
لغت نامه دهخدا

مهر پرزو

مهر پرزو
نوعی گیاه طبی برای رفع شکم درد (در بم). (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا