- مهالک
- دشتها و بیابانها، جاهای هولناک و خطرناک، مواضع هلاک، جمع مهلکه، میر گاهان کشتگاهان میدان جنگ جمع مهلکه: جایهای هلاکت: (و مهاجات شعراء را از اسباب مهالک ممالک سالفه و امم ماضیه شمرده اند)، بیابانها: (و مسالک و ممالک امن گشاده داریم تا تجار فارغ و ایمن شد و آمدی می نمایند)، میدانهای جنگ
معنی مهالک - جستجوی لغت در جدول جو
- مهالک ((مَ لِ))
- جمع مهلکه
- مهالک
- مهلکه ها، جاهای هلاک شدن، محل های نیستی و تباهی، جمع واژۀ مهلکه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خود را بهلاکت زدن آزمندی، شتابان کوشی، افتادن بر چیزی، خرامیدن در رفتار باز افتادن افتادن تسلط، تمایل یافتن در حین راه رفتن، آزمند شدن حریص شدن برچیزی، کوشش کردن بشتاب در امری، آزمندی، جمع تهالکات
مسلک ها، راه ها، روش ها، طریقه ها، جمع واژۀ مسلک
راهها، طرق، طریقها، جمع مسلک، راه ها روش ها جمع مسلک: مسلکها راهها: امروز افضل پادشاهان وقت است باصل و نسب... و امن داشتن مسالک و ساکن داشتن ممالک برای راست و خرد روشن، طریقه های دینی سیاسی حزبی. یا مسالک و ممالک. راهها و کشورها، جغرافی جغرافیا: و اندر کتاب مسالک و ممالک آورده است
جمع مملکت، کشورها، جمع مملکه، کشور ها استان ها، جمع مملکت: کشورها، ایالات ولایات: (هنوزاحوال ممالک خوارزم و خراسان در سلک اطراد منتظم بود) (المعجم. چا. دانشگاه. 2) یا ممالک محروسه ایران. مجموع ایالات و ولایات ایران کشورایران (در عهد صفویه و قاجاریه تا اوایل مشروطه این اصطلاح رایج بود و روی تمبرها نوشته میشد: (پست ممالک محروسه ایران)
((تَ لُ))
فرهنگ فارسی معین
باز افتادن، افتادن، تساقط، تمایل یافتن در حین راه رفتن، آزمند شدن، حریص شدن بر چیزی، کوشش کردن به شتاب در امری، آزمندی، جمع تهالکات
مملکت ها، کشورها، پادشاهی ها، قلمرو پادشاهی ها، جمع واژۀ مملکت
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
ارباب، از نامهای خداوند، آنکه دارنده و صاحب اختیار چیزی یا کسی باشد، نام فرشته ای که نگهبان دوزخ است
کشنده، مرگبار
هلاک کننده، نیست کننده، کشنده
هلاک شونده، نیست شونده، هلاک کننده، نیست کننده
خداوند، کسی که دارای چیزی باشد و بتواند در آن تصرف کند، خداوند و صاحب و متصرف و دارنده، خداوند رب، دارا و دارنده خویشنیتار خاوند دارا داشتار دارناک، فرمانروا کسی که چیزی را دارا باشد و تواند در آن تصرف کند خداوند دارا صاحب جمع مالکین: خطی طلب که توی مالک ممالک قرب کجا بری دم مردن قباله املاک ک (وحشی. چا. امیر کبیر. 226)
قاتل، کشنده، میراننده و هلاک کننده کشنده میراننده مردات مرداد هلاک کننده کشنده: (بعد از آن ملاحده مخاذیل برکیارق را کار دزدند مهلک نبود و اثر نکرد)، جمع مهلکین
نیستگرای نیست شونده هلاک شده مرده
کسی که صاحب چیزی باشد و می تواند در آن تصرف کند
کسی که دارای زمین کشاورزی و کارگر و رعیت بسیار است
ارباب
از نام های خداوند
نگهبان جهنم، مالک دوزخ
عزرائیل، ملک الموت
کسی که دارای زمین کشاورزی و کارگر و رعیت بسیار است
ارباب
از نام های خداوند
نگهبان جهنم، مالک دوزخ
عزرائیل، ملک الموت
Owner, Proprietor
proprietário
właściciel
владелец , владелец
власник
eigenaar
Eigentümer
propietario
propriétaire
proprietario
मालिक
মালিক
pemilik